تصمیم کبری

دوستای خوبم ممنون. مرسی که وقت گذاشتین و برام نوشتین. و مرسی که تولدمم تبریک گفتین. من واقعا نیاز داشتم حرفاتونو بشنوم. ممنون که نوشتین. 

 

من بعد از گیجی ویجی خوردن های مربوطه. یه تصمیمی گرفتم. الان ۴ ماه داریم تا کنکور. درساشم یه بار خوندم. با خودم فک کردم یه بار دیگه کنکور بدم. اگه قبول شدم خیلی بهتر از دوره ی لیسانس درس بخونم و بعدش با دست پرتری اقدام به رفتن کنم. دانشگاه بهتر، امکان موندگار شدن بیشتر و امکان گرفتن فاند و غیره. اما اگر باز هم قبول نشدم اون وقت دیگه معطل نمی کنم. می افتم دنبال رفتن. به قول مص چهار ماه رو اگه تو کل زندگی حساب کنی هیچی محسوب نمی شه... اینجوریا خلاصه. دوباره به مدت 4 ماه زندگی به حالت تعلیق در میاد. البته امسال با پارسال فرق داره. امسال می دونم اگه قبول نشم دیگه سال دیگه ای در کار نیست. می رم..  

  

من برادری دارم که روز به روز بیشتر مدیونش می شم. اون با اینکه همیشه شاگرد اول بوده و خیلی هم دوس داشته بره اما هیچ وقت نرفته. دلایل خودشو داره. دلایلی که آدمو از جا بلند می کنه و باعث می شه سر تعظیم براش فرود بیاری. این بار هم با حرفاش خیلی به تصمیم گرفتن من کمک کرد. همیشه یاورم بوده. همیشه با تمام وجود هر کاری می تونسته برام کرده. همه جوره حمایتم کرده. امیدوارم خودش و مرجی همیشه ی همیشه شاد و موفق باشن. یک لحظه هم غم نداشته باشن...... 

 

اینم از داستان ما... از فردا باز می رم کتابخونه. امروز همه ی جزوه هامو دراوردم. از اون طرف برای آیلتس و جی آر ای هم نمنمک می خوام بخونم..

تعلیق

این روزا معلقم. بین موندن و رفتن. خانواده کمک چندانی نمی کنه. شایدم استراتژیشونه واسه اینکه من خودم تصمیم بگیرم. بابا بار اول گفت همه جوره پایه تم. و من گرخیدم به تمام معنا. بار دوم گفت نظرت راجع به اینکه هنر آدم اینه که با شرایط اینجا بتونه ادامه بده چیه؟ بار سوم از تنهایی و بدبختی هاش گفت. بار چهارم .... بار چهارمی در کار نبود. از هم فرار می کنیم فعلا. کسی راجع بهش حرف نمی زنه. نمی دونم چی کار کنم!!! دلیل محکم برای رفتن دارم. اما برای موندن هم دارم.  

رفقایی که رفتین! می دونین حرفاتون خیلی می تونه کمکم کنه؟ دلیلاتون چی بود واسه رفتن. مطمئنم این روزای منو داشتین به وقتی... کمک!!!