حال این روزام عجیب غریبه. گاهی اونقدر خوشم که ته دلم همه ش قند آب می شه. گاهی اونقدر حجم غمم زیاده که قلبم تیر می کشه. شبا خوابای بد می بینم. خوابای بی ربط و الکی و پر از اتفاق های استرس زا و بد. خیلی خوب هم خوابم نمی بره. شاید اگه حال داشته باشم برم بگردم گوگلو زیر و رو کنم برسم به یه سیندرمی چیزی به عنوان دپرشن قبل از ترک کردن همه ی چیزایی که دوستشون داری. نمی دونم..
دخترکی هست که حواسش زیاد بهم هست و بودنشو خوب بهم می فهمونه و حرفاش آرومم می کنه. ...
همین.
پریم از احساسای متناقض انگار خیلیشو خودمون میسازیم انگار مصنوعین...کاش ...