هنوز که هنوزه تو حرفاش غرور موج می زنه و تحقیر و اینکه واقعا نمی دونی من خیلی خدام؟؟؟ من الان کارم گیرشه. باید همکاری کنه. باید.

با خودم میگم یه روزی همه ی این نگرانیا، همه ی این نمی دونم ها و همه ی این ای کاش می دونستم کار درست چی بود ها تموم می شن. اون وقت اون روزه که من برم و دیگه پیدام نشه. اون وقت اونه که برای نیم ساعت حرف زدن باهام باید خودشو بکشه. اونه که احساس تنهایی کنه و غبطه ی اون روزایی که منو داشت و نمی دید رو بخوره .... من نمی دونم اصن وقتی می خواست این جوری باشه چرا برگشت و خواست که دوباره مثل زمان مدرسه با هم دوست باشیم؟ اوایل می گفتم می خواد کنکور بده باید هواشو داشت. اما به درک. من تو زندگیم فقط هوای دو نفر کنکوری رو داشتم اونم مریم بود و لاهه. چون لیاقتشو داشتن .... 

مسیجی که دیشب برای لاهه زدم این بود: 

یه آن هوای قدیما رو کردم اما چه فایده. قدم تو یه راه بی بازگشت گذاشتیم که در هر حالت چهره ی آبیش از دور پیدا نیست..

... 

 دوستام ... من ره توشه برنداشتم. من قوی ام. من می تونم. آخرش هر چی بشه پیش خودم شرمنده نیستم که کاری نکردم. دوستام من می تونم. مگه نه؟ 

دوستام ... میشه سام بادیز می ِ انریکه رو از طرف من هزار بار گوش کنید؟