مرا دلی که صبوری ازو نمی آید...

چی بگم؟ طبق معمول بیام یه تصویر گنگ از خوش گذشتگی یا نگذشتگی امروزم براتون ارائه بدم و برم؟ یه عالمه وقته دارم توی گودر و فیس بوکو این ور و اونور می گردم که نطقم باز شه. نه که باز شه نه! باز هست ماشالا همیشه. ول کن اصلا. ببار ای بارون ببار، با دلدم به هوای زلف بار، داد و بیداد از این روزگار، ماهو دادن به شبهای تار...  

من چه کار کنم؟ با حرفایی که باید می زدم و نزدم؟ با کارایی که باید می کردم و نکردم، جاهایی که باید می رفتم و نرفتم، اصلا حتی نقاشیایی که باید می کشیدم و نکشیدم.. جسارتایی که باید به جا به خرج می دادم و ندادم. از این من ای که ساختم واسه اطرافیان بدم میاد. همون جوری که اونا می خوان. بدون توجه به خودِ خودِ مریم! بدون کوچکترین توجهی به اونچه که واقعا بودم و قرار بود باشم! نمی دونم این نقش بازی کردنا کی افتاد تو وجودم و من ازش غافل شدم و اینقدر رشد کرد و همه ی وجودمو گرفت... حالا شدم عین پیرزن هایی که مغموم و دست از همه جا کوتاه، دیواری کوتاهتر از دیوار سرنوشت و اطرافیان و شرایطش نبود پیدا نمی کنن و افسوس می خورن.... 

همه ی مردم هر کاری دلشون خواست رو کردن و آب از آب تکون نخورد. آره درسته دوباره یکی دیگه توی فامیل داره با عشق ازدواج می کنه! و من ناخواسته یا شایدم خیلی هم خواسته پرتاب می شم به یک سال و نیم پیش و می مونم همونجا! تکون نمی خورم! این جور اطرافیانی دارم من! واسه ی عاشق شدن کسی که براشون عزیزه همه کار می کنن! پا می شن اصلا می رن یه شهر دیگه با سلام و صلوات از خانواده ی طرف درخواست می کنن که ما رو سر افراز کنین و با ما وصلت کنین! شهری که اگه اسمش می اومد جواب ما قطعا و بدون فکر منفی می باید می بود... ببار ای ابر بهار با دلم به هوای زلف یار... داد و بیاد از این روزگااااار!!!! آره دیگه! منم فقط زنجموره بلدم! زحمت شد مریم جون همینشم دیگه می ذاشتی کنار!!!! به هر حال کلی تو این مدت زحمت کشیدی! به خودت قبولوندی که اینه دیگه باید قبول کرد و ساخت!!! لابد اطرافیان هم گفتن این چه دختر بساز و عاقلیه!!!!!!!!!!!!!!!!   

طبق معمول بغض کن مریم جون! کار دیگه هم آخه بلد نیستی رفیق! بغض کن و اگه راه داد دو تا قطره اشکی برو و بعدشم دوباره روز از نو روزی از نو! لابد سرنوشت همین بوده! پاشو مریم! پاشو و برو با لبخند و سرزندگی راجع به شیرینی های جدید که امروز درست کردی برای بقیه توضیح بده! این راهیه که خودت انتخاب کردی.

نظرات 2 + ارسال نظر
hamid reza یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 ساعت 06:51 ب.ظ

pasho ... vaysa ... bebin khasti ru 2 ta pat vaysadi ... hala az hamin sanye ye rooze jadide dare shoro mishe 24 saat vaght darii ... plan beriz... uni ke mikhay ... chizi ke khode khodet mikhay ... mibini hanuzam hame chi daste khodete ...

نرگس دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 12:53 ق.ظ

میگذره این روزا از ما... ما هم از گلایه هامون..عادی میشن این دقایق...اگه سختن اگه اسون...
اینجوریه دخمله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد