بگو بگو بارون که نم زد، رسمو به هم زد، باز بر می گردی

 

خدایا تو کجایی؟ بیا بگو که هستی. بیا بگو که پشت مایی. نمی دونی از این پایین هیچ چیز اون بالاها معلوم نیست. به خدا هر چی چشمامو می مالم نمی تونم حتی یه ذره از نورتو ببینم. حتی برق بالای فرشته هات.

خدایا جریان این دنیای بدون تو چیه؟ اگه هستی پس کوشی؟ مگه نباید تو رو حس کنیم؟ خب یه کم با احساس تر ما رو می آفریدی ... خدایا چی می شد بودی؟ چی می شد ؟ ....

خدایا نمی دونی چقدر حرف زدن برام سخته ... با تویی که اون بالایی و من این پایین. چطوری حرف بزنم آخه با تویی که هر چی چشمامو می مالم ........

خدایا بسه دیگه. قیامت کن ما بریم. اصلا ببر جهنم راحتمون کن. باور کن دیگه هیچ کاری تو این دنیا نداریم. می بینی که ... افتادیم به جون هم ... بچه های همدیگه رو می کشیم، خونه ی همدیگه رو داغون می کنیم، احساس همدیگه رو نابود می کنیم، صاف تو چشمای هم نگاه می کنیم و گند می زنیم به قلب و روح و شخصیت و همه چیز هم ... خدایا ما آشغالیم. همه مون. چرا هیچ کاری نمی کنی؟ ...

ما یه سری آشغالیم که حالمون از هم به هم می خوره، از هم انتظار داریم خستگی هامونو قورت بدیم و نیشمون تا کجا باز باشه ... خدایا ما خیلی بد تر از این هاییم. تو که می بینیمون.

اصلا تسلیم. خدایا ما باختیم. تو بردی. ما نابود شدیم. تموم شدیم. این تویی که همیشه هستی. همیشه می مونی. ولمون کن ما رو بذار بریم. بذار بریم یه جا تو زمان گم شیم. بریم یه جا هیچ اثری ازمون نمونه. بریم تو خلا. بریم همون جایی که قبل از خلق شدنمون بودیم ... خدایا ... راستی ما قبل از خلق شدنمون کجا بودیم؟ ... برگردونمون همون جا ...

آهای ستاره ها ... شما ندیدینش؟ . . .

 

 

 

خاموش باش ، مرغک دریایی
بگذار در سکوت بماند شب
بگذار در سکوت بمیرد شب
بگذار در سکوت سرآید شب

شاملو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد