خیلی مهم نیست کِی و کجا ... مهم اینه که من از هر چیزی که تو راجعبش حداقل دو تا کتاب خوندی، یه اشانتیون حرفِ مختصر و مفید می دونم. یعنی تا حالا که اینجوری بوده. رو اون کلمه ی مفیدش تاکید دارم. نمی دونم مفید برای بیان کردنش خوبه یا نه. شایدم بشه گفت یهو تیر رو می زنم به تقریبا مهم ترین قسمت موضوع. اونم مدیون هزار تا آدم دیگه م که با حرفاشون اینا رو به من یاد دادن. اون وقت تو با اینکه خودت خیلی جامع تر از من می دونی، فکر می کنی خیلی پُرم. خیلی حالیمه. باور کن منم دوست داشتم که همه ی دانسته هام حاصل کلی تلاش و کوشش خودم بوده باشن ...

اصلا  تو وقتی حرف می زنی هم هنوز داری فکر می کنی. اما من همیشه بعدش فکر می کنم. فکر می کنم ببینم چی گفتم. یه عادته شاید اینم. نمی دونم. اما هر چی هست خیلی مزخرفه. شاید دلیل اینکه ترجیح می دم بیشتر شنونده باشم همینه. بین خودمون بمونه که خیلی وقتا شده خسته شدم از حرفای طرف مقابل و از سکوتا و سر تکون دادنای خودم. اما ترجیح دادم ساکت بمونم. بعد نصفه شبش بی خوابی زده به سرم و همه ی حرفایی که می شده بزنم و نزدم تو سرم رژه می رن .... خل می شم دیگه! .... دیگه خسته شدم از سکوت. یه خورده دیگه که بگذره همچین مغزتو بخورم! از الان می تونم تصور کنم که داری خل می شی اما کم نمیاری. اصلا من یکیو می خوام که به حرفم بیاره. اعصابمو خورد کنه از بس سئوال پیچم می کنه. اونقدر که پاشم بگم آشغال! یه دقیقه ساکت شو می خوام حرف بزنم. به همین صراحت!

 

نظرات 9 + ارسال نظر
نرگس پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 11:31 ق.ظ

هی داریم باز هم یه ائتلاف پرقدرت میشیم...بابا دختر بذار جوهر کامنتهای من و سارا مبنی بر خشونت خشک بشه...یه چیز گفتیم ما خودمون هم نمیدونستیم اینقدر جذبه داریم :))) شوخی میکنم بابا.... مرسی که اومدی...
در مورد این موضوع... در مورد سکوت... این که شبها بیخواب میشی و تازه یادت میاد حرفهایی که میشده بزنی و نزدی...اوه... به اندازه موهای سرم واسه من پیش اومده ... حرف بزن مریمم...من حاضرم ساکت بشینم تا خود صبح برام حرف بزنی.. فقط بی زحمت CD player همراه با هدفونش برام بیار :)))))))))))
تازه یه چیزی ...من فکر میکنم اعتماد به نفست خیلی بالاست که با اینکه فقط یه اشانتیون از هر چیزی میدونی طوری حرف میزنی که طرف فکر میکنه قدر یه دنیا میدونی...این میدونی یعنی چی؟؟این یعنی تو اصل ماجرا رو خوردی...درکش کردی و تونستی بسطش بدی...کیفیت مهمه نه کمیت

خودم پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 11:35 ق.ظ

نه نرگس. اتفاقا اعتماد به نفسم خیلی هم پایینه.
احساس آدمای خالی رو دارم. که هیچی نمی دونن اما هی تشویق می شن.
می دونی چی می گم؟
چه جوری می شه اینایی که اینجا نوشتم رو فریاد زد؟
می شه به نظرت؟
...

نرگس پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 01:59 ب.ظ

من همیشه میگم همین که یه نفر میدونه کجای کارش میلنگه یه قسمت بزرگ ماجرا رو اومده جلو... ادم تا وقتی صورت مساله رو نفهمه نمیتونه حلش کنه... نصف حل مساله فهمیدن صورت مساله است...همیشه نیازی نیست به فریاد زدن...برای گفتن حرفها میشه اروم جلو رفت... گاهی عمل کردن بهترین راه گفتنه...

نرگس پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 02:02 ب.ظ

البته این نکته ؛من همیشه میگم؛ یعنی اینکه ؛من ((هم)) میگم؛ اشتباه تایپی بود...
منظور اعتقاد به یه مساله است :))

سارا پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 11:14 ب.ظ

آره منم با مریم موافقم... عموما کسانی که یه جوری حرف می زنن (یه جوری بهت القا می کنن) انگار تا ته یه چیزی رو می دونن هنوز روی سطح هستن...
ولی مریم این فرق می کنه با اینکه آدم تشویق بشه... تو نباید برای تشویق کردن یا به نوعی «خوش اومدن» دیگران تعیین تکلیف کنی... که چون تو به نظر خودت به اندازه کافی خوب نیستی به نظر بقیه هم نباید خوب بیای... این یه جورایی «خویشتن ستیزی» و «دیگران تحقیریه»...! به جای همه این به خود پیچیدن ها وقت تحسین شدن می شه خیلی ساده لبخند زد، پذیرفت و تشکر کرد...
:)

پی نوشت: البته تلویحا اشاره می کنم----> مرسی جذبه !!! :))

سارا پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 11:36 ب.ظ

البته مریم شاید هم من منظورت رو اشتباه فهمیدم و رفتم بالای منبر...! به هر حال می بخشی اگه خارج از قافیه گفتم... پیش می آد !!!

پی نوشت: باید فکر کنم یه بهانه دیگه هم پیدا کنم که بتونم یه کامنت دیگه بذارم...!!! اووووو تازه اون موقع ۳-۳ با نرگس مساوی می شم...! :))

اشکان جمعه 26 خرداد 1385 ساعت 01:36 ب.ظ

سلام:
مریمی دیگه..
اصلا با همین خصوصیات مریم شدی دیگه...خیلی هم خوبه...
می دونی مریم تو فقط باید با خودت راحت باشی..بعدشم گور پدر بقیه...هرکی زندگی خودشو می کنه...راه خودتو برو...حرفی که دوست داری بزن...کاری که فکر کردی درست بوده بکن!...
نگران قضاوت دیگران هم نباش.
اصلا اون وبلاگ صورتی رنگ ات ..اسمش چی بود؟؟
اون قبلیه...برگرد اون رو زنده اش کن دوباره...اونجا رو که تعطیل کردی اینقدر رفتی تو نخ!!
آدرس اش رو هم بذار بریم بخونیم.
شاد باشی.

خودم یکشنبه 28 خرداد 1385 ساعت 10:16 ب.ظ

مریم؟
اگه دیدینش سلام ما رو هم برسونین.

یاشار سه‌شنبه 30 خرداد 1385 ساعت 03:20 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

به نظر من بهترین گوینده ها یه زمانی شنونده ترین ها بودن هر چند که من اگه تا آخر عمرم هم اگه بشنوم تو جمع نمی تونم حرف بزنم.
راستی می دونی اگه یکی درباره ی همه چی یه خورده اطلاعات داشته باشه تا یه بمب اطلاعات شدن چند قدم راه داره چون اون موقع می تونه دونه دونه شون رو شروع یا حتی تموم کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد