اومدم که بنویسم برای یه مریضی دعا کنین ... اما ... دیگه دعا لازم نیست ... باید بنویسم که برای صبوری شیدا و علی کوچولو دعا کنید ... همین./

پ.ن: مرگ یعنی تعجب ... یعنی ندیدن ... یعنی تموم شدن ... یعنی تخت بیمارستان سینا که فقط یک روز و نیم اشغال بود، یعنی یه تومور بی خاصیت که بین این همه جا رفته بود چسبیده بود به مغز و نمی شد دستش زد ... یعنی یه پسر دو ساله ی شیطون، یعنی یه دختر ده ساله ی خجالتی ... یعنی یه خانوم جوون که بی صدا اشک می ریزه ... یعنی مردمی که عادت کردن بگن حتما یه حکمتی داشته، ولی حواسشون نیست که این وسط هیچ کس این حکمت رو درک نمی کنه ...

نظرات 3 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 13 فروردین 1385 ساعت 11:27 ق.ظ

تسلیت می گم مریمم...
......
...

مریم یکشنبه 13 فروردین 1385 ساعت 07:13 ب.ظ

مریمی تسلیت می گم عزیزم.
راستش منم حکمت خیلی از مسائل رو نفهمیدم...

یاشار یکشنبه 13 فروردین 1385 ساعت 08:56 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

تسلبیت می گم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد