اومدم که بنویسم برای یه مریضی دعا کنین ... اما ... دیگه دعا لازم نیست ... باید بنویسم که برای صبوری شیدا و علی کوچولو دعا کنید ... همین./
پ.ن: مرگ یعنی تعجب ... یعنی ندیدن ... یعنی تموم شدن ... یعنی تخت بیمارستان سینا که فقط یک روز و نیم اشغال بود، یعنی یه تومور بی خاصیت که بین این همه جا رفته بود چسبیده بود به مغز و نمی شد دستش زد ... یعنی یه پسر دو ساله ی شیطون، یعنی یه دختر ده ساله ی خجالتی ... یعنی یه خانوم جوون که بی صدا اشک می ریزه ... یعنی مردمی که عادت کردن بگن حتما یه حکمتی داشته، ولی حواسشون نیست که این وسط هیچ کس این حکمت رو درک نمی کنه ...
تسلیت می گم مریمم...
......
...
مریمی تسلیت می گم عزیزم.
راستش منم حکمت خیلی از مسائل رو نفهمیدم...
تسلبیت می گم.