بعضی وقتها دلم می خواد این سالهای زندگیم رو می زدم رو دور تند ... دلم می خواد الان ۲۸ سالم بود ... همه ی این اتفاقایی که قراره بیفته، افتاده بود ... می دونی؟ بعضی وقتا اصلا توان الان بودن رو ندارم ... پذیرای هیچ گونه اتفاقی هم نیستم ... مثل امروز ...
پ.ن: ۴شنبه سوری رو دیدم ... توصیه می کنم با مغز آروم برین دیدنش ... چون به اندازه ی کافی بهم خواهید ریخت ... و امیرعلی ... پسر کوچولوی بی ریختی که وقتی گریه می کرد دلم می خواست اینجا بود تا بغلش کنم ... و جایزه ی هدیه تهرانی هزار بار نوش جونش ... و اونجایی که در جواب خواهرش که برای شک داشتن به شوهرش ازش دلیل می خواست گفت: بوشو می ده ... وهمین.
موفق و موید باشید!
راستش چهارشنبهسوری رو تو جشنواره دیدم. و فکر میکنم سیمرغ هدیه تهرانی واسه گریهی نو حمومش بود که به نطر من اصلن هم خوب نبود.
سلام سلام... :)
در مورد اون پاراگراف اول، به قول دوست عزیزی (!) اصولا چیزی ندارم بگم... (این اصولا نکته مهمیه ها !)
۴شنبه سوری رو هم که ندیدم... و بازم اصولا هیچوقت نتونستم در مورد هدیه تهرانی نظر بدم... می دونی... نمی دونم چرا ولی یه خورده ازش می ترسم !...
ولی این تکمیل خیلی حرف بود... خیلی مهمه که آدم حرف بزنه... نه هر حرفی رو... ولی خیلی مهمه که آدم از نظر عاطفی انقدر به خودش نزدیک باشه تا بتونه اولا به حرفای خودش گوش بده، ثانیا اونها رو بازگو کنه... اینجوری می گن که آدم نوعی از Complexity رو نداره... راستش اسمش یادم رفته ولی همینقدر بس که نود - نود و پنج درصد مردم جامعه ما از در درجه اول از خودشون فرار می کنن... این حرف زدن یا به نوعی، این نوشتن چه برچسب «خصوصی» باشه چه نباشه، مثل تب کردن یا عطسه کردن می مونه ;) گرچه که به نظر نمی آد ولی... خوبه !
شاد باشی
به به مریم گل. خوبی دختر؟ کمبود امکانات دارم وگرنه بیشتر سر می زدم.
تو میتونی هر چی دلت خواست بگی ... بهرحال اون دوستمون هم منظوری نداشته شایدم بیراه نگفته باشه حرفهایی که تو دل آدماس بعضی وقتا فقط میشه گوش کرد و شاید این گوش دادن از هزار بار گفتن هم بهتر باشه اما تو بگو چون اینجا مال توئه و بایدبگی
می رم می بینمش.
عشق است بازی خانوم تهرانی با تمام خصوصیات خودشون و کراکتر هاشون توی فیلمهایی که بازی میکنن و توانایی که امیدوارم به کار بگیرن در سینما و کر شود چشم هر انکس که نتوان دید.
فقط میگم هدیه تهرانی سروری هر جا باشی