قاطی بید D:

من دیگه حوصله ندارم اسمای اینو اونو اینجا رمزی بنویسم ... اه ... خسته شدم بابا ... میخوام تو وبلاگم تنها باشم ... می شه؟ تنها با همینایی که دوستشون دارم. اووووووووووکی؟

نمی دونم این حس اعصاب خورد کن مال آینه ست که ازش متنفرم این روزا یا اون ترس الکی و اون بسته آدامسه که مال ۵ سال پیشه ... معذرت از شمایی که الان گیج می شین از حرفای من ...

شایدم این آهنگای جهان که گیر دادم باز اصلا خوب نباشن چون آدم رو ساکت و خالی می کنن ... فردا دوباره پاییز می شه باز ... دل از غصه لبریز می شه باز ... ای آسمون بهش بگو پشیمون می شی ... به سوز عاشقی قسم که دلخون می شی ...

و اینکه واقعا لذت می برم از این حرفای یه هکتار یه غازی که توی اون پستی که راجع به فیلما نوشتم، زدم تا همه ی دوستان فکر کنند که آخیییییی بذار تو همین هپروت خوش باشه فعلا ... ! و منی که می دونم این جورام شوت نیستم ولی شایدم باشم و اگر باشم خیلی بد می شه ...

بعدشم اینکه من استعداد زیادی توی عکاسی دارم. اما یه ذره کشف نشده س ... و اینکه خیلی هم عکسای قشنگ و پر معنی ای می گیرم ... و اینکه بیشتر در قسمت شکار لحظه ها فعالیت می کنم ... و اینکه می دونم الان سارا و نرگس دارن می خندن ...

اینا هم مال کافه نادریه ....

تکمیل: من این عکسامو جمع کنم برم سنگین تره ...

 

نظرات 15 + ارسال نظر
نرگس جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 09:01 ب.ظ

هنوز یه صد و پنجاه تایی به گمانم جا داشته باشه برای این وبلاگ که هی این پست رو بزنی ها...چیکار کردی دختر..یه دونه بسه دی:)))))))))
چی شده گل خانومی؟؟؟ باید به قول دکتر یک گپ مبسووووووووط داشته باشیم پی:))
من این عکسا رو نمیبینم بازم یه ضربدر قرمزه ها...پس من به چی بخندم حالا؟؟

یاشار جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 09:04 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

می دونی مشکل چیه: نمی دونم تو کدوم نظر بدم!!


نه ما هم تو رو خوب می شناسیم.

ME جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 09:39 ب.ظ

مااااااااااااااا
چرا این همه س!
الان پاکشون می کنم ... تقصیر این بلاگ اسکای ننره

سورنا جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 11:56 ب.ظ

شاید استعداد واقعی تو توی عکاسیه ... اون ضربدر قرمزو هرکسی نمی تونه توی کافه نادری کشف کنه !!

اشکان یکشنبه 16 بهمن 1384 ساعت 01:56 ق.ظ

سلام:
...واقعا فریاد زدن اون هم از ته دل با تمام وجود ...گاهی برای همه لازم میشه...
خوشحالم که میبینم داری تو این پست ات فریاد میزنی...
عربده بکش آبجی...
عر بده..
بریز بیرون هرچی تو اون یه وجب جا (دل!) تپیده و تپوندن وتپوندی ...
آی نفس کش..
(ما هم پایه اتیم)
شاد باشی.

سارا یکشنبه 16 بهمن 1384 ساعت 06:03 ق.ظ

می بینم که...!

در راستای اون بسته آدامس پنج سال پیش باید عرض کنم که: می فهمم چی می گی !

بعدشم اینکه، من همون روز اول گفتم تو استعداد زیادی تو شکار لحظه ها داری!!! ببین من خیلی وقت پیش کشفت کرده بودم ها! حالا باز تو پشت پا بزن به این هنر جاری در اعماق روحت... پشت پا بزن به نقاشی! به عکاسی! چی کارت کنم! حرف گوش نمی کنی دیگه !

در ادامه: کلی خندیدم !

شاد باشی :)

حسین یکشنبه 16 بهمن 1384 ساعت 12:59 ب.ظ http://0-1-2.blogfa.com

خب اگه می‌خوای تنها باشی. خداحافظ

حسین سه‌شنبه 18 بهمن 1384 ساعت 12:01 ق.ظ http://0-1-2.blogfa.com

تو واقعن آدمو شرمنده می‌کنی........ چی گفتم راستی مرثیه‌ی برف خیلی قشنگ بود. البته یه درصدیش هم برمی‌گرده به فرهنگ ( ایهامو داشتی؟)

اشکان چهارشنبه 19 بهمن 1384 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام:
این عکس ها چندان ارتباطی با کافه نادری نداشتند...یا من متوجه نمیشم؟؟؟
شاد باشی

سارا پنج‌شنبه 20 بهمن 1384 ساعت 01:49 ب.ظ

نرگس... به نظرت مریم کجاست اینهمه وقت؟... مشکوک می زنه ها !!!

نرگس پنج‌شنبه 20 بهمن 1384 ساعت 01:50 ب.ظ

سارا...به نظر من این یه کم مشکوک میزنه....ادم که یهو نمیذاره بره...من میگم یادته چند پست قبل رو..هی دم از ازدواج زود هنگام و اینا...یادته...حالا من که شاکی نیستم فقط امیدوارم یادش نره یه شیرینی هم به ما بده... از ما گفتن بود بعدنگی که نگفتی...دی:)))))))

سارا پنج‌شنبه 20 بهمن 1384 ساعت 01:52 ب.ظ

وا مصیبتا... نفهمیدم؟... چشمم روشن... باز من دو دقه از این بچه غافل شدم...

نرگس :(((((((( نگو... بچه مون از دستمون رفت... حالا چه کار کنیم؟؟؟

:((((((((((

سارا پنج‌شنبه 20 بهمن 1384 ساعت 02:07 ب.ظ

می گم نرگس... حالا خودمونیم... نکنه حسودیت شده اینجوری می گی؟!!! (چشمت رو دور دیدم... بلاگ اسکای هم رفته ناهار! می تونم دو تا کامنت بذارم !!!!! )

نرگس پنج‌شنبه 20 بهمن 1384 ساعت 02:52 ب.ظ

نخیر...حسودی نداره اصلا که.... من اگه همسن مریم بودم تا حالا ده تا بچه احتمالی هم داشتم احتمالا... ولی هنوز زوده واسه ام... دی:))))))))
بعدشم..به جای این حرفا ببین این دختره چی شده..وارد مسائل حاشیه ای نشو... سارا... یه کاری نکن بعدا پشیمون بشیم بگیم این دختره از دست رفت ... من فقط یه سوال برام پیش اومده اونم اینکه واقعا تو فکر میکنی کسی هست که ما رو بیاد بگیره...حالا من با تو کاری ندارم.. این مریم رو میگم... واسه منم که کسی پیدا نشده لیاقت داشته باشه... فقط تو کار این مریم موندم دی:)))))))))

سارا جمعه 21 بهمن 1384 ساعت 02:16 ب.ظ

ای بابا نرگس... مگه دزدی کردیم که کسی بیاد ما رو بگیره !!! :))))) به قول لیلا حاتمی تو فیلم حکم: ای لعنت به این لغت «می گیرمت» !!! حالا باز بگین فیلمش در پیت بود !!! (من الان رادیکال شدم یعنی ؟!... شاید برای همینه که نمی تونم تمرینام رو حل کنم !!!) مریم! پیشنهاد می کنم زودتر سر و کله ات پیدا بشه وگرنه ما مجبوریم بریم نیم کیلو دیگه تخمه بخریم برای round دوم غیبت !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد