همین جوری ...

اگر من الان اینجام فقط به خاطر اینه که دلم گرفته سورنا هی می ره جشنواره من نمی رم! خب ربط داره دیگه! گیر ندین!! همین دیشب بود که گفتم دلم می خواد به نام پدر رو ببینم. تازه شم خودم نوشته بودم که اون جمله ی فاطمه دار رو دوست دارم! ولی چون اون وبلاگ حذف شده بنده مدرکی مدارم!

سورنااااا اگر فردا پاشی بری تقاطع رو هم ببینی من خودمو .... نه بابا چرا بُکُشم !! فقط یه ذره دلم می خواد! حالا اگر دیدی، به بازی های به به (بهرام جان!) دقت کن بیا برای من تعریف کن!

آقا من خل شده بید. باز فردا دوتا امتحان دارم. یکی نیست بگه وقت انتخاب واحد نگاه کن ببین اینا با هم نباشن. حالا خوبه همزمان نیستن.... اخلاقم کامل مونده و روشهای آماری هم مثلا تموم کردم اما الان با تویی که داری اینجا رو می خونی فرقی ندارم!

جبر هم پاس شدم با ده ... مرسی! (از تبریکات احتمالی) ... ۵ نفر رو پاس کرد.... بساطی بود پشت در اتاقش. حتی بهنام خرخون هم با ۹ افتاد. بیچاره نینا بیچاره نیلو. اون بابک پاچه خوار با ۱۲.۵ پاس کرد. بالاترین هم ۱۳.۵ بود ...

اصلا ناراحت نمی شم اگر بهم بگین ناپلئون خانوم ... !

یه چیزی...

من خیلی بچه ی قدر نشناس و بدی ام؟ الان باید برم تو هال پیش مامان و بابای خسته م بشینم. می دونم که دوست دارن اینو. می دونم.  اما خب الان اینجام. می دونی؟ امیدوارم بچه های احتمالیم مثل من نباشن... منی که دائم دم از خانواده می زنم. تازگیا کم میرم پیششون. دائم اینجا توی اتاقمم. این آهنگ دنیا دیگه مثل تو نداره هم که گوش خودمو کر می کنه. چه برسه به اونا! تازه... همه می دونن وقتی عصبانی می شم اون دنس میکسDALE_DON_DALE رو می زیادم! همون که اولش سوت می زنه!  خیلی حال می ده وقتی داغونی! همین دیگه. قدر نشناسم. امیدوارم بچه هام مثل من نباشن!

 

پ.ن: روی کارت معافی برادرم نوشته فقط در زمان صلح معتبر است... من می ترسم. تو فکر کن از قطع رابطه ی بزرگترین بانک اروپا با ایران... من تو دانشکده ی اقتصادیا درس می خونم ...

نظرات 6 + ارسال نظر
یاشار دوشنبه 3 بهمن 1384 ساعت 10:54 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

دل منم بد جوری گرفته نمی دونم خونه برامک داره تنگ و تنگ تر میشه.
مبارکه !!
شاید از خیلی ها قدر شناس تر و بهتر باشیم حداقل خیالشون راحنه که خونه ایم.

سورنا سه‌شنبه 4 بهمن 1384 ساعت 10:16 ق.ظ

در مورد قدرنشناسی باهات موافقم ... ولی من برام فرق نمی کنه یا اصن ترجیح می دم در این زمینه بچه ؟؟(ها!!!!) یم مث من بشن !!!
چرا جشنواره نمی ری؟ فیلم قابل دیدن یه ۱۰ تایی هست ..از پارسال خیلی بهتره ...خییییییییلی

نرگس سه‌شنبه 4 بهمن 1384 ساعت 02:51 ب.ظ

خیله خوب بابا...یه بار ما اومدیم ذوق کنیم سورنا یادش مونده که من از فاطمه گفتن پرستویی خوشم میادا...ببین میزنی تو ذوق من و دکتر... من یادمه گفته بودم من از طرز فاطمه گفتنش خوشم میاد...نخواستیم بابا ذوقمرگی رو...ببین بعد میگید چرا امتحان خراب میشه خب انگیزه نمیذارید واسه ادم دیگه...دی:)))))))))))
مریم جونم غصه نخور دارم تمهیداتی میچینم جهت رفتن به جشنواره و دیدن یه فیلمی ... اصلا همین تقاطع... خودم جورش میکنم اصلا غصه نخور... درسته که دل ما هی آب میشه از دست این مرفهان بیدرد اما ما هم خدایی داریم...
ناپلئون خانم که خوبه من با این بساطی که دارم میرم جلو دارم میشم عین زمانی که ناپلئون شکست خورد... از جنگ با روسها بود فکر کنم که بدجوری شکست خورد نمیدونم عین همون موقع ام الان...
مامانم گاهی بهم میگه تو کامپیوترت رو بیشتر دوست داری... خیلی بده حس بدی به ادم دست میده.... راست میگی

حسین سه‌شنبه 4 بهمن 1384 ساعت 07:51 ب.ظ http://irnewcinema.persianblog.com

ترس نداره. همین

سارا چهارشنبه 5 بهمن 1384 ساعت 08:33 ب.ظ

تابستون مبارک! خوش می گذره انشاله ؟

سر فاطمه هم دعوا نکنین... اصلا هر دو تون گفتین... من شاهدم...! به جای این حرفا برسین به یه نکته مهمتر: کی باورش می شه؟ ترم ما داره شروع می شه! مریم جان شما فعلا تعطیل باش... نرگس خانوم شما هم همچنان سنگر رو در ترم پاییزه نگه دار که ما بیداریم!... دو سه روز دیگه با خبر شروع شدن امتحانات میان ترم مزاحم می شم !

مریم اون جمله «من خیلی بچه قدر نشناس و بدی ام» خیلی «آخی» داشت!!! اینجوری که می گی آدم نمی تونه بگه « آره هستی!» !!! مجبوره بگه «نه که نیستی !» !!!

شوخی کردم :)

ناپلئون خانوم هم اسم جالبیه ها !... پایه استپ هوایی هستی؟!!! :))

شاد باشی :)

سارا چهارشنبه 5 بهمن 1384 ساعت 08:35 ب.ظ

راستی... داشت از قلم م یافتاد: جبر مبارک... :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد