-
هه !
شنبه 3 دی 1384 21:24
پاشین برین این پرسشنامه رو پر کنین! بالاخره ما باید هوای هم رشته ای ها رو داشته باشیم! دقت هم بکنید! پروژه کارشناسیه. شوخی نیستا! پ.ن: حس امروز من هیچ ربطی به مصدق خوندن و چشمای سبز اون پسره تو صف تاکسی نداره! داره؟؟ آگهی بازرگانی:به مقادیری اعتماد به نفس برای رانندگی نیازمندیم! از تصادف اون روز، هر چی داشتم خرج کردم....
-
من آمده ام وای وای!!
شنبه 3 دی 1384 19:59
سامولیکم! من از این طوری جاهلی (لاتی؟) حرف زدن خیلی خوشم میاد! ولی نه اینکه خودم حرف بزنما! یکی حرف بزنه من گوش بدم! منو یاد اون دختره می اندازه تو مدرسه مون که هر وقت من گوجه فرنگیای ساندویچم رو درمیاوردم می گفت: آخر سر یه گوجه فرنگی فروش میاد تو رو می گیره!!! گوجه فرنگی فروش! کجاییی؟؟؟؟ بیا منو بگیر!! د بیا دیگه! خب...
-
فال
دوشنبه 28 آذر 1384 22:50
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟ هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه؟ پ.ن.۱: هویجوری! پ.ن.۲: پست قبلی زیادی غمبار بود! (غمبار = ؟!)
-
...Let the rain come down and wash away my tears
دوشنبه 28 آذر 1384 20:25
امروز من زدم به یه موتوری...مثل یه کابوس بود هنوز دارم می لرزم....نمی دونم چرا گریه م نمی گیره بلکه یه ذره بهتر بشم....گرچه الان دیگه همه چیز تموم شده و هیچی برای ناراحتی نیست....اما من نمی دونم چرا می لرزم..... چند روز پیش رئیس آموزش سر یه موضوع واقعا الکی از نیلوفر تعهد گرفت. اونقدر جلو همه تحقیرش کرد که من و نینا...
-
پاره ای توضیحات!
یکشنبه 27 آذر 1384 18:40
وقتی بفهمی وبلاگتو چند نفر که دوست نداری می خونن چی کار می کنی؟ اولش که خواستم یکی دیگه بسازم گفتم برو بابا مریم حوصله داریا....همین یکیشم هی می گی دیگه تموم شد و دیگه نمیام و..... ولی خب! یه جورایی از اینکه یه چاردیواری در پیت از این دنیای مجازی که کار جهان اولیا باهاش تموم شده حالا دادنش دست ما جهان سومیا حال می...