دیروز فهمیدم که عاط دیگه اون عاط قبل نیست. گفت صحبت کردن راجع به گذشته وقتشو هدر می ده. گفت عین دو تا آدم باشیم که امروز به هم رسیدیم! برو بابا! بذار خوش باشه من که اصلا از برگشت دوباره ش شادمان نیستم! به قول لاهه اصلا مهم نیستو از روی واقعی! نه از روی لج یا افسردگی! خلاصه که درست که اعصابمو خورد کرد دیروز. اما تموم شد دیگه هر کاری دوست داره بکنه! منم سعی می کنم در همه ی موارد به این توجه داشته باشم که وقتم هدر نره!!!!
الان هم بسیار خوشحالم که عاطفه ی واقعی دوران بچگی و الان و آینده! درحقیقت همون نسیم سابق! داره میاد دنبالم تا بریم اردک آبی صبحونه بزنیم مرگ! :) بعدشم قراره هر چی دیدیم بخریم بعدشم که اون کلاس زبان داره من برم موهامو بسپرم به دست قیچی! فقط بدیش اینه که الان دو تا نون بربری تازه هی داره به من چشمک می زنه از روی میز آشپزخونه! ولی من خودمو کنترل می کنم!
بدین وسیله با افتخار و غرور نمره ی بیست دفاع بعضی ها را بهشان تبریک می گوییم :))
نرگس جان تو تواما برای ما مایه ی افتخار و سرافکندگی هستی! افتخار به خاطر بیستت که نمی دونم چرا این اسم رو که می شنوم دچار شعف می شم! و سر افکندگی به این خاطر که آخه بابا یازدهی دوازدهی دیگه حداکثر تا پونزده هم قابل قبول بود چرا بیست؟! :))))
ایشالا دکترا :) می گم سارا بیا منو تو هم ازین به بعد به نرگسه بگیم دکتر! مثل حمیدرضا :)
پ.ن: به قول سارا من چقدر خنده دارم تو این پست! :)