امروز با ساناز دعوا کردیم. با فرناز قرار داشتیم و دعوامون نصفه موند چون رسیدیم به فرناز و دیگه بس کردیم.
ساناز روز به روز بیشتر با چند و لاهه صمیمی میشه. من هیچ مشکلی، تاکید می کنم هیچ مشکلی با این مسئله ندارم. همیشه دوس داشتم دوستامو با هم دوس کنم. حالا چه خودمم باشم چه نباشم. مشکل من اینه که سانی روز به روز رفتارش، حرف زدنش، اخلاقش شبیه اون دو تا و مخصوصا لاهه می شه. و من نا خود آگاه ازش دور می شم. چون طبیعیه که نخوام دائم یکی لاهه رو به یاد من بیاره. حرفم حق نیست؟ ساناز حتی اصطلاحات مخصوص لاهه رو به کار می بره. لحن حرف زدنش خود ِ خودِ لاهه س. بعدش از من شاکیه. در قالب مسائل مزخرف شاکی بودنشو ابراز می کنه. مثلا می گه چرا واسه ی خوندن برای کنکور بهم حس مشارکت نمی دی؟ آخه این حرفه؟؟؟ در ضمن از قبول شدنم اصلا خوشحال نشد. (آخه آزاد قبول شدم..) من هی می گفتم این آزاده به درد نمی خوره اونم همه جا همینو می گه... خسته م..
خب اینم مساله ایه.... اما من میگم وقتی پاک کردی یعنی پاک کردی... دنیا دنیا یادت بیاره چی رو پاک کردی...بازم مساله پاک شده است...خب؟!!