صبح در تندیس گذشت و روسری برای عروس (عاط) خریدن. بعد فیلمای عروسی پریشبی رو دیدم و دپرس برگشتم خونه و غر به مامان که چرا یه آدم نرمال این روزا پیدا نمی شه. کاش حال داشتم بیشتر توضیح می دادم. بگذریم.
شاید الان یه کم دیر و بی مزه باشه برا گفتن این حرفا ولی من واقعا از کتاب بی وتن بدم اومد. هی سعی کردم یادم نیارم که همین نویسنده ، من او رو نوشته ... لاهه هم همین نظر رو داشت و هر دو وسطای خوندن هی می زده بودیم جلو از بس حوصله سر بر بود.
وااااااااااااااای مهمترین خبر سال اینه که این ترم زبان، فر معلم زبانم شده!!!!!!!!! و سر کلاس فقط کافیه یه کلمه گفته شه که ما با هم خاطره ی مشترکی چیزی داریم در باره ش، اون وقته که اون بخند و من بخند!!!!! در نتیجه کلی بچه ها باهامون بد شدن! ولی واقعا خوشحالم فر عالی درس می ده و من خیلی هیجان زده م که دوست صمیمیم معلمه!!!!!!!!!
این واقعا جالبه. زنده باد اسلو فود!
و همچنین این هم موضوع جالبیه.
و این بهش معتقدم ....
و این که روح شاه قجر شاد که گفت: همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
عالیه
این جوری قول میدهی که زود زود آپ کنی؟؟؟
حالا ما هی به روی خودمان نمی اوریم.تو هم هیچ به روی خودت نیار که نمی نویسی و اصلا هم به روی خودت نیار که خط اول پست قبل چی نوشتی خب؟؟