کی فکرشو می کرد که اون دخترک بنفش پوش مو سیاه، همون ارغوان دوران مدرسه س که همیشه ی خدا می خندید و حالا هم که داره میگه عکاسه دهنشونو صاف کرده با ژستاش، بازم می خنده. چشماش همون چشمای ۵ شنبه عصراس که خونه ی عاطفه تست حسابان می زدیم. دستاش همون دستای زنگ ورزشاس که بسکتبال بازی می کردیم. و خنده ش ... همون خنده ی همیشگیشه با این تفاوت که دائم از در و دیوار تذکر می رسه که عروس اینقدر نمی خنده!
نمی دونم چرا وقتی دوستای قدیمیم عروسی می کنن یه مدت مدیدی همه ش نوستالوژی طوری ام!
با عرض سلام و خسته نباشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید اگر تمایل به تبادل لینک هستید وبلاگ منو با عنوان (بهترین سایت دانلود رایگان ) تو وبلاگتون قرار بدین و به من اطلاع بدین تا شما رو لینک کنم.
http://www.p10.blogsky.com
طبیعیه خب...اتفاقا باحاله..ادم خیال میکنه دوستش خیلی گنده شده ما کوجولو موندیم..اینکه خوبه..دوستای من دو ماه دیگه بچه اشون به دنیا میاد:)))))
اتفاقن یکی از دوستای ما هم داره بعله می گه اگه خدا بخواد... ما بسیار ذوق مرگ می شویم هر وقت یادمان می افتد ولی می ترسیم اگه زیادی نوستالژیک بشویم یهو بیفتیم یه گوشه و هیشکی نیست جمعمان کند اونوقت... لذا زیاد به روی خودمان نمی آوریم ولی به حد بسیار زیادی ذوق مرگ می باشیم...
از بقیه ی دوستانمان خبر خاصی در دسترس نیست... انشاله همه سفید بخت شوند!
آن مریمی که کاشته ای در دلم، هنوز .... گاهی دلش برای دلت شور می زند