دیروز فهمیدم که عاط دیگه اون عاط قبل نیست. گفت صحبت کردن راجع به گذشته وقتشو هدر می ده. گفت عین دو تا آدم باشیم که امروز به هم رسیدیم! برو بابا! بذار خوش باشه من که اصلا از برگشت دوباره ش شادمان نیستم! به قول لاهه اصلا مهم نیستو از روی واقعی! نه از روی لج یا افسردگی! خلاصه که درست که اعصابمو خورد کرد دیروز. اما تموم شد دیگه هر کاری دوست داره بکنه! منم سعی می کنم در همه ی موارد به این توجه داشته باشم که وقتم هدر نره!!!!
الان هم بسیار خوشحالم که عاطفه ی واقعی دوران بچگی و الان و آینده! درحقیقت همون نسیم سابق! داره میاد دنبالم تا بریم اردک آبی صبحونه بزنیم مرگ! :) بعدشم قراره هر چی دیدیم بخریم بعدشم که اون کلاس زبان داره من برم موهامو بسپرم به دست قیچی! فقط بدیش اینه که الان دو تا نون بربری تازه هی داره به من چشمک می زنه از روی میز آشپزخونه! ولی من خودمو کنترل می کنم!
سلام
من اگه جای تو بودم و اون نون بربری ها داغ بود به هیچ عنوان جلوی خودمو نمیگرفتم...
قربونت بشم من هیچ وقت نزار شکمت تو انتظار بمونه....
موفق باشی....
راستی یه چیز دیگه....
اگه بیای دیدنم خوشحالم می کنی...
هه...من فردا صبح دارم میرم اردک ابی جهت تناول صبحانه... جای شما خالی :دی
چقدر به روابطت با دیگران اهمیت میدی تو ! مگه حالا عشقته که انقدر موشکافی می کنی ؟! :دی
خوب هم بربری میخوردی هم می رفتی یه نوبت هم اونجا ! چی میشه مگه ؟! روزی که با خوردن مفصل شروع میشه باید فقط توش خورد !!! :))))))