الان اون بیرون همه دارن ترقه می زنن و خودشونو خفه کردن از بس خل بازی در آوردن. اما من اصلا حوصله ندارم. به یاد بچگی هام حسن و خانوم حنا گوش دادم و الان کلی دلم گرفته. چقدر تو عالم بچگی واسه اون جایی که خانوم حنا گم شده بود غصه خورده بودمو گریه کرده بودم. آخه حسن خیلی سوزناک می خوند که خانوم حنا خانوم حنا، نکنه خورده باشنت کجااایییی.... می تونید از اینجا دنلودش کنین. این شعر سوزناک توی حسن و خانوم حنای دوئه..

دیروز با شکوف حرف زدم و اون برام از زیبا گفت که لاهه رو دیده بوده و کلی تعریف و تمجید ازش کرده بوده که فهمیده ترین آدم جمع بوده و اینا! حالا اینا رو چرا دارم می گم اصلا نمی دونم! آدم وقتی به دله ... داشته باشه با مزخرفترین مسائل می گیره. الان چند وقته می خوام به کم حرف حساب بزنم اما نمی شه... 

یه کارگاه کوزه گری کشیدم از روی نقاشیای آقای پرویز کلانتری. خیلی دوسش دارم.... بعد از عید می خوایم نقاشی دکوراتیو شروع کنیم. البته این اسمیه که خانوممون بهش می گه. اما حسابی جالبه. باید بوم سه پایه و رنگای اکلریک بخریم و کاردک. از اون مدلاس که رنگو فقط با کاردک می زنی روی بوم. یه نقاشی هست اسمش لناس. اکثر کاراش به همین سبکه. اینم سایتشه. البته من دنیای آبرنگو با هیچی عوض نمی کنم. و در کنارش اونم ادامه می دم..

همین...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد