امروز

یه استاد داشتیم توی پارسه، یه چیزی تو مایه های معلومات عمومی مدیریتی درس می داد. مثال هاش خدا بود. چند روز پیشا داشتم می خوندم رسیدم به یکی از مثالاش. راجع به روشهای تعیین مدیران. بعد از کلی شرح و بسط، رسیده بود به اینکه یه روش داریم به اسم روش اتوبوسی. معنیش اینه که مدیرای چندین تا سازمان با هم دوستن. بعد وقتی یکیشون کله پا شه، با افرادش اتوبوسی می رن سراغ دوست مدیرشون توی سازمان بعدی و می شن رئیس روئسای اونجا!!!!!! بعد من اینو خونده بودم یک عالمه وقت خنده م بود!!! در حدی که عط که جلوم نشسته بود می گفت جک نوشته ن توی جزوه ت؟؟ 

اتفاقات امروز اینا بودن: صبح سابی رو زدم به ستون توی پارکینگ...بعد سر کوچه مون شاخ به شاخ داشتم می زدم به یه وانته. امروز عط برام از انقلاب یه کتاب تست خرید. با سان رفتیم پارسه کتاب آمارمونو زنده کردیم! حُس با آزی دعواش شده بود منو سانی هم در راه رفت و برگشت به پارسه به صورت کاملا فشرده بهش مشاوره می دادیم! بعد با جوونیای خودمون مقایسه می کردیم و حسرت می خوردیم! یک عدد موس شکلات کوچولو از پوپک خریدیم خوردیم. بعد نهار نخوردیم. برگشنته توی مدرس یه موتوریه داشت خودشو می کوبوند به سابی که موفق نشد!! بعد بنزین به سابی زدیم. بعد 80 تا تست دو گانه زدم. بعد خیلیییییییی خوابم میاد..... فردا کلی کار دارم... احساس می کنم بدون دوستام هیچم.... هنوز برای این لپ تاپه اسم نذاشتم تازه دیشبم باهاش دعوام شد از بس باطریش زود تموم می شه.. 

 دلم فال حافظ می خواد..........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد