تست

چند روزیه وبلاگمو که باز می کنم کامپیوترم هنگ می کنه و دیگه نه چیزی باز می کنه، نه ری استارت می شه، نه خاموش می شه. بعد من مجبورم کاملا ناجوان مردانه کلید 0 و 1 پشتشو فشار بدم.. الانم با تر و لرز بلاگ اسکایو باز کردم امدیوارم که وقتی وبلاگمو باز می کنم دوباره خراب نشه. آخه عجیبه چون وبلاگ بقیه رفقا رو مثه سارا و نرگس و مریم رو که توی بلاگ اسکای هستند باز می کرد. فقط سر مال خودم اینجوری می شد. 

اگه درست شه یه دنیا حرف دارم...

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 09:58 ب.ظ

هوراااااا درست شدددددددددد
یعنی چه مرگش شده بود؟؟؟؟
بعد حالا که مطمئن شدم درست شده به خودم می گم بیا حرفاتو بنویس، اما قبول نمی کنه میگه حالا وقت داریم! انگار نه انگار تا دیشب له له می زد این درست شه

سارا جمعه 24 مهر 1388 ساعت 01:38 ق.ظ

:)) ده دقیقه اس دارم هی این کامنتت رو می خونم هی نمی فهمم!
منم از وقتی در وبلاگم رو تخته کردم یه عالمه نوشتنم می آد! اصن مدلشه انگار... آدم وقتی دستش بسته اس هی بال بال می زنه، اما تا اوضاعش راست و ریس می شه یهو همه چی یخ می کنه!
امان از دستِ این روزگار

مریم جمعه 24 مهر 1388 ساعت 09:48 ق.ظ

خودمم وقتی نوشتمش هی مونده بودم که آخه مگه خود آدم برای خودش کامنت می ذاره!!!
بعدشم سارا! حسابی این « یه عالمه نوشتنم می آد » رو درک می کنم لامصب آدمیزاد خیلی چیز لامصبیه!
یه پیشنهاد هم دارم، یه یوزر و پس یدکیه اینجا رو بدم دستت گاهی در دوران تعلیق بیای اینجا رو منور کنی؟؟؟؟؟؟ بد پیشنهادی نیستا! شاید به درد خورد

مریم جمعه 24 مهر 1388 ساعت 09:55 ق.ظ

پاره ای توضیحات!
یعنی می دونی سارا؟ این کلمه ی تعلیق خب فقط منو یاد این انرژی هسته ای حق مسلم ماس میندازه! بعد تمام کارای مربوط به تغلیق وبلاگتو شبیه سازی می کنم با جریانات انرژی هسته ای! این پیشنهادی هم که دادم از روی این بود که اینا می خوان ببرن روسیه غنی سازی کنن بیارن اینجا!!!! متوجه شدی؟

سارا جمعه 24 مهر 1388 ساعت 10:54 ب.ظ

:)) نه تازه الان دارم می فهمم چی می گی! پیچیدگی های ذهنی رو به جویی فروختم فکر کنم!
ای مادر... روسیه ام کجا بود که حالا بتونم غنی سازیم رو منتقل کنم!...
کار رو متوقف کردم که یه خورده رو بیام... دوباره شروع کنم! با این همه شلوغی تو خیابونایِ کله ام و مشکل و اینا، به حرکاتِ هسته ای نمی رسم دیگه :پی ولی از وقتی قرار شد یه مدت بیخیال شم لامصب دلم هی بهونه می گیره! لامصبیه این لامصب :دی

یوزر و پس ات رو نگه دار واسه روز مبادا! اگه اسرائیل حمله کرد و مجبور شدم کوچ کنم مزاحم می شم :دی

(با همین چهار تا استعاره دیگه نفسم بالا نمی آد! پیر شدم ننه!)

نرگس شنبه 25 مهر 1388 ساعت 10:03 ب.ظ

اوممممممممممم... ما هم اینجاییم ها..محض اطلاع گفتیم :دی

مریم یکشنبه 26 مهر 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

به به نرگس خانوووووم، شما اگه اینجایی یه نظری بده آخه

پرانتز سه‌شنبه 28 مهر 1388 ساعت 09:09 ب.ظ

خوبه حالا یه عالمه حرف داشتی ها ...

حمیدرضا چهارشنبه 29 مهر 1388 ساعت 11:37 ق.ظ

سلام
چطوری ؟
ببین من یه وب جدید میخوتم درست کنم
آدرسشو برات می فرستم حالا
فعلا .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد