طاقت بیار رفیق...

 امروز اگه خدا بخواد عازم خیابوناییم تا تشکر ویژه کنیم از ا.ن بابت زندگی ردیفی که داریم. و بابت اعصابای سالمی که داریم و آینده ی روشنی که در انتظارمونه و هزار و یک دلیل دیگه. 

... 

عروس صورتی چرک دیشب اصلا به اندازه ی عروس بنفش پارسال باحال نبود. یعنی شایدم من رو مود باحال برداشت کردن نبودم. به هر جال از گرما مردیم و شرشر عرق ریختیم و حرص خوردیم و موهامون چسبید به کف سرمون و ... ایشالا که خوش بخت شن!!!! احساس می کنم آدمی که بودم با آدمی که هستم هزار ها سال نوری فاصله دارن. یه بار به سانی گفتم جز امیر هیچکسه دیگه ای رو در کنارت نمی تونم تصور کنم. حالا دیشبم همین حسو داشتم که جز فربد........ بگذریم. به هر حال داماد دیشب روحشم از سال دوم دبیرستان ما تا سال سوم دانشگاه خبر نخواهد داشت و بهتره که منم کم کم اون روزا رو فراموش کنم. همیشه اتفاق غیر قابل پیش بینی دیگه ای در راهه و جز کنار اومدن با واقعیتی که رخ داده کار دیگه ای نباید کرد. به قول مهد شاید فربد خودش زودتر از این حرفا همچین مراسمی داشته بوده و ما نمی دونستیم.... 

سیاوش قمیشی داره می خونه که طاقت بیار رفیق داریم میرسیم.....

نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 07:11 ب.ظ

هی دختر... تو فوق العاده ای...بعد یه مدت حالا که رسیدم به وبگردی تو میدونی چه کیفی داره ببینی مریم برات یه پست اختصاصی زده؟؟؟ مرسی مریمم...مرسی واسه محبتت...شاید باید کاری کنم از ازدواج بدت نیاد... تو همون مریمی هستی که سر پل سارا اینا دیدمت توی چشماش ترس و تنفر نبود به خدا...
پی نوشت: در ضمن اون پله نصفش مال ما بود که اونور خیابون بودیم :))))

سارا سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 06:17 ق.ظ

پل ِ سارا اینا! :))) چه باحاله! اگه بدونی چه حالی کردم اینو خوندم!
همین الان وبلاگم رو باز کردم که از دلتنگی ِ تهران و خاطره ها و خیابونا گله کنم، باز به خودم گفتم ول کن تو هم انقدر نق می زنی... ولی این پل ِ خیلی خوب بود... کلی حس ِ جذبه و اینا داد! دلم برای هر دوتون تنگ شده :*

مریم سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 10:55 ب.ظ

به نرگس: آخ راست میگی اونور پل کاملا به شماها تعلق داشت اینو واسم نبود! شاید به خاطر اینکه من رو اون قسمت از پل که تعلق به سارا اینا داشت دیدمت خب!!!
دیگه اینکه تشکر واسه ی چی دختر، شما عکس بفرست برامون دلمون آب شد!

به سارا: خب پل شماها بود دیگه :))))
سارا واسه چی ننوشتی؟؟؟؟ همین الان تو وبلاگ نرگس فرمودم که (اهم اهم) حرفای آدما تاریخ انقضا دار شده تازگیا ها... اگه نگی یهو یه وقتی می رسه که می وای بگی اما نمی شه. در نتیجه حتی اگه نقه بگو گه ما خریدار هر چی نقه هستیم.

به دوتا تون: آخ چقدر دلم واسه کامنتای سه تاییمون تنگ شده بود!

مریم پنج‌شنبه 15 مرداد 1388 ساعت 02:26 ق.ظ

خوشمان آمد از این تشکر ویژه:دی
مریمی جونم برای اس ام اس تو هم که شده چند جمله ای نوشتم...

پرانتز جمعه 16 مرداد 1388 ساعت 01:07 ق.ظ

تو رنگتو انتخاب کن تا بگم از همه عروس ها بهتری :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد