سلام. احوال ما را بخواهید باید بگویم که حالم خوب است. نشسته ام اینجا و باد سرد می خورد به پشتم و می رود روی اعصابم. قسمت ۱۱۵ هُم سریال نور در حال دنلود شدن است و کتاب بی وتن، نوشته ی جدید امیرخانی که از اردیبهشت تا به حالا که مرداد است سه بار تجدید چاپ شده هم اینجاست. امروز رفیق شفیق فرهیخته بازی هایم، برایم خرید. آن بیماری که گفتم اینگونه بود که دستم جان نداشت. سر کلاس جزوه نمی توانستم بنویسم. این گل سرم را نمی توانستم باز کنم. البته نه همیشه ها. ویری بود. گاهی می گرفت گاهی ول می کرد. حالا مهم نیست. مهم این است که الان حوصله م سر رفته و با اینکه کلی خوابم می آید، خوابم نمی برد. شعر پایین هم تقصیر این فامیل فرهیخته بازی در بیارمان است.

 برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
 این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در ایینه ی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
 دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
 چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی

شجریان- کنسرت بم- (ه-الف-سایه)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد