امروز!

خداوندگار را هزاران بار شکر می کنیم که عید باستانی دست از سرمان برداشت. حالا با اینکه سخته صبحای زود بیدار شدن و تو این ترافیک رسیدن به کلاس. اما در حال حاضر هر چیزی در نظر من از عید می تونه بهتر باشه!

امروز سینما آزادی! تصور کن اگر زحمت بکشیم ۲ دقیقه از دانشگاهمون بیایم اونور تر، می رسیم به یه سینما آزادی نو و سه تا سالن فیلم! به هر حال هی واسه اینکه ما درسمون دیرتر تموم شه دلیل ایجاد می کنن!

امروز بعد از خیلییییییی وقت دوباره با نین و نیل، همون سه تا موجود سرخوش دو سال پیش شدیم. دوباره تمام بخارست رو پیاده اومدیم بالا تا بستنی فروشی میدون آرژانتین به نام گل آقا!! دوباره هی خندیدیم و هی حرف زدیم و هی کیف نیلو رو حمل کردیم. دوباره توی ترافیک کلی رقصیدیم و آهنگای مخصوص خودمونو گوش دادیم. دوباره خوشحال بودیم. از ته دل از با هم بودنمون خوشحال بودیم.

امروز چشمای سان خیلی غمگین بود. خیلی بزرگه. به جوووووووون خودم بزرگه این بشر. بعد از عمری زد و عاشق شد. طرف با پدرشم وارد مذاکره شد. همه چیز حل بود. اما یهو زد و از کارخانه ی محل کار طرف دزدی شد و اون هم که مسئول اون بخش بود مظنون واقع شد و حالا باید ۴۵۰ میلیون تومن خسارت بده. دادگاه و دادگاه کشی. ماهی ۱۰ میلیون قسط بندی کردن براش. اون وقت این وسط دیگه چه جایی برای فکر به ازدواج می مونه؟ زندگی سان از این رو به اون رو شد. زندگی شد تراژدی. اما بگو یک بار، فقط یک بار ساناز غر بزنه به جون ما و گریه زاری کنه و اصلااااااااااااا. یعنی داره می ترکه اما لبخند می زنه. خدایا کمکش کن من جاش دارم می میرم.

امروز یهویی لاهه زنگ زد تا اومدیم بگیم سلام، گفت گوشی گوشی به چند روحیه بده! بعد منم که وارد!  دااااااد می زدم که چندددد تو می تونی و اینا که بعدا فهمیدم چند می خواسته بره با یه دختره صنم باز کنه! و من متاسفم برای خودم! از این به بعد اول می پرسم برای چی باید روحیه بدم بعد شروع می کنم!

 چرا همیشه اینجوریه؟ تا میای یه کمی خوشی کنی و خوش باشی و به فکر خودت باشی، یهو یکی پیدا می شه که ادعا کنه به فکرش نبودی، یکی پیدا می شه که بهت بگه دلش رو بدجوری شکوندی، یکی میاد می زنه تو سرت که خودخواهی .... چرا همیشه اینجوریه؟

من چقدر امروز امروز کردم!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 20 فروردین 1387 ساعت 06:52 ق.ظ

ذوق زدگی از اتمام تعطیلات یکی از امراض کمیابی است که در مبتلایان به «گیر کردگی» دیده می شود. این مرض که نام علمی آن «چه کنم» است، بیشتر در افراد بین بیست تا بیست و پنج سال دیده شده و خودبخود هم از بین رفته است... به همین دلیل تا حالا هیچ کس در صدد درمان قطعی بر نیامده و شخص مبتلا، به خودش واگذار می شود. بر اثر این واگذاری، آدم شدیدن اجتماعی می شود و سر خودش را با چیزهایی که هیچوقت باورش نمی شد گرم می کند و هر چه بیشتر اجتماعی می شود بیشتر دلش تنگ می شود و احساس گناه می کند و هی توی خودش پیچ و تاب می خورد. از جمله نشانه های این بیماری: یهو دپ شدن، به ترک دیوار خندیدن، داشتن دوستان متعدد، علاقه به شیرینی جات، تکرر ادرار و نفرت از تعطیلات می باشد. گفتنی است محققان اخیرن در حال بررسی تاثیر امواج موبایل بر روی مبتلایان می باشند.

نرگس سه‌شنبه 20 فروردین 1387 ساعت 07:55 ب.ظ

به جون خودم...سه ساله من عید ندارم..سه ساله من هر جا میرم یه ساک کتاب با خودم می برم..سه ساله هی تو سر خودمو کتابا میزنم...این میشه که میگم عید کیلو چنده بابا... خب من یه خل به تمام معنام..بعدشم سارا رفته اونجا مطب باز کرده یعنی؟؟؟:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد