دیروز فهمیدم که عاط دیگه اون عاط قبل نیست. گفت صحبت کردن راجع به گذشته وقتشو هدر می ده. گفت عین دو تا آدم باشیم که امروز به هم رسیدیم! برو بابا! بذار خوش باشه من که اصلا از برگشت دوباره ش شادمان نیستم! به قول لاهه اصلا مهم نیستو از روی واقعی! نه از روی لج یا افسردگی! خلاصه که درست که اعصابمو خورد کرد دیروز. اما تموم شد دیگه هر کاری دوست داره بکنه! منم سعی می کنم در همه ی موارد به این توجه داشته باشم که وقتم هدر نره!!!!

الان هم بسیار خوشحالم که عاطفه ی واقعی دوران بچگی و الان و آینده! درحقیقت همون نسیم سابق! داره میاد دنبالم تا بریم اردک آبی صبحونه بزنیم مرگ! :) بعدشم قراره هر چی دیدیم بخریم بعدشم که اون کلاس زبان داره من برم موهامو بسپرم به دست قیچی! فقط بدیش اینه که الان دو تا نون بربری تازه هی داره به من چشمک می زنه از روی میز آشپزخونه! ولی من خودمو کنترل می کنم!

نظرات 4 + ارسال نظر
نگار پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.jootii.blogsky.com

سلام

من اگه جای تو بودم و اون نون بربری ها داغ بود به هیچ عنوان جلوی خودمو نمیگرفتم...
قربونت بشم من هیچ وقت نزار شکمت تو انتظار بمونه....
موفق باشی....

نگار پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.jootii.blogsky.com

راستی یه چیز دیگه....

اگه بیای دیدنم خوشحالم می کنی...

نرگس پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 10:55 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

هه...من فردا صبح دارم میرم اردک ابی جهت تناول صبحانه... جای شما خالی :دی

حمیدرضا یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 07:23 ب.ظ

چقدر به روابطت با دیگران اهمیت میدی تو ! مگه حالا عشقته که انقدر موشکافی می کنی ؟! :دی
خوب هم بربری میخوردی هم می رفتی یه نوبت هم اونجا ! چی میشه مگه ؟! روزی که با خوردن مفصل شروع میشه باید فقط توش خورد !!! :))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد