اینجوریاس خلاصه!

چه معنی داره نرگس خانوم؟؟؟؟؟؟ چه معنی داره من این همه به سارا بگم من از طرف تو ام میرم سر جلسه ی دفاع نرگس اون وقت شما بندازی دفاعتو وقتی که من سر جلسه ی امتحان نشستم؟ دیدی سارا؟ دیدی!؟ هیچی دیگه مجبوریم همونجوری که من سر جلسه ی امتحانم و سارا در خانه ی خودِ خودِ خودِ خودش خوابیده (آخه ۱۰ صبح ما میشه ۱۰ شب شما دیگه تقریبا؟) برای نرگس آرزوی موفقیت کنیم :) تازه دیشب هم همه ش خواب شما دو تا رو دیدم. یه جایی بودیم که مردم ماهی فروش بودن. ماهی های خیلی خیلی بزرگ. یه رودخونه داشت با یه پل باریک روش. بعد سارا رفت روی پل وسط رودخونه وایساد. ما هی می گفتیم سارا مراقب باش نیفتی خیلی پلش باریکه اما سارائه انگار نه انگار! من ترسیدم نرفتم روی پل. نرگس پرید روی پل اما افتاد توی رودخونه. حالا ما هی جیغ و داد می کردیم یهو یه آقاهه پرید توی آب و نجاتش داد! نرگس خانوم مراقب خودت باش! این چه خواباییه من می بینم برات!؟ آقاهه کی بود!؟ :)

.

دیروز عاطفه بهم اس ام اس زد. همین جوری مونده بودم. به یاس نشون دادم گفتم اینووووووووو! اونم تعجب کرد. زده بود بخشیدمت! یه طوری شده بودم. زبونم بند اومده بود. منم شروع کردم به تحویل گرفتن. هی به خودم گفتم بی خیال. بذار حالا که خودش اومده من خودمو چس نکنم. نمی دونم چرا اس ام اس زد. آخر سر قرار شد همدیگه رو ببینیم. اما دیگه حرفی نزدیم که کی و کجا و اینا. کلا یهویی بی خیال شد! نمی دونم اون موقع چه جَوی حاکم شده بوده که اون اس ام اس رو برام زد. صبح به لاهه می گفتم اصلا برام مهم نیست. خواست برگرده نخواست هم برنگرده. اتفاقا چند روز پیش داشتم به آریوی کوچولو فکر می کردم. برادر زاده ش. چقدر دوست داشتنی بود. گفتم حتما الان به حرف افتاده. گفتم حتما به اون می گه عمه.

من دیگه اون دوره ای که واقعا می خواستم باشه و نبودش اذیتم می کرد رو گذروندم. الانم نه اینکه نخوام باشه، اما یه کم بی خیال ترم. تا ببینیم چی می شه....

نظرات 10 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

:)) یعنی عجب خوابی! یعنی ایول! یعنی فقط از خودِ کله خرابم بر می آد که یه همچین کاری بکنم... ولی تو رو خدا بخت رو نگاه کن! آدم بیفته تو آب، اونوقت یه آقاهه نجاتش بده!!! با من هماهنگ نشده بود وگرنه خودم می افتادم تو آب :)) نرگس جان یه دستی هم به سر ما بکش :))

در مورد پاراگراف دوم هم، البته صاحب نظر نیستم... ولی حالا ببینم چی می شه رو پایه ام

و اما موضوع اصلی: نرگـــــــــــــــــــــــس... کی ه؟ دفاعت؟ الهی... موفق باشیییییییییییییییییی خیلی :) من از همینجا بهت خیلی افتخار می کنم :*

مریم یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 04:36 ب.ظ

سارا دفاعش ۸ بهمن ساعت ۱۰ صبح! سارا تازه من تعجبم از اینه که چرا من و تو نپریدیم نجاتش بدیم!؟

نرگس یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 10:57 ب.ظ

اااا کدوم بود اقاهه...اخه میدونی یکی دو تا نیستن که ... ولی فکر کنم حاج آقاهه بود :))
بعدشم یعنی که چه..چی چی امتحان دارم... الان اینا رو نوشتی که من صدام در نیاد دیگه...پس سارا باید از اون کله دنیا روز هشتم پاشه بیاد..گفته باشم...دهه:(

نرگس یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 10:58 ب.ظ

ساراااااااااا منم به تو افتخار میکنم... (واسه چی؟؟؟=))...)

سارا دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 02:43 ب.ظ

خب مریم جان رویای صادقه که می گن یعنی همین...! یعنی نرگس جان... فکر نکن با حرکات آرتیستی خودت رو بندازی تو آب ما می پریم نجاتت می دیم... آخه خداییش... من با اون همه بدبختی تعادلم رو روی پل به اون باریکی حفظ کردم، اونوقت پشت سر نرگس بپرم تو آب؟!!!

شما می گین حاج آقا بوده؟!!! یعنی حاج آقا نرگس رو انقدر دوست داره؟!!! آآآآآآآآآآآی نفس کش! اصلن انصاف نیست... ایده از من بود!!! :))

و اما موضوع اصلی: ۸ بهمن ساعت ۱۰ صبح؟ اوکی گرفتم!
بعدشم... نرگس من به تو افتخار می کنم چون امید تیم مایی! چون دیگه چیزی نمونده تا پی.اچ.دی! ببین چه دلایل محکمی دارم!!! اما تو چی...!

نرگس دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 09:22 ب.ظ

خب حاجی منو بیشتر دوس داره..تو که پا شدی رفتی بلاد کفر حاجی رو با اینهمه بچه تنها گذاشتی..این مریم هم که همه اش امار میخونه..فقط منم که پای دل حاجی بالا میرم قربون صدقه اش میرم دیگه..جور شما دو تا رو هم من میکشم=)))))))
بعدشم دلایل من در عین غیر منطقی بودن خیلی هم محکمه..اصلا به تو چه... دلم میخواد بهت افتخار کنم :دی
سارا...میگم تو اگه میدونستی حاجی اونجاس اینهمه بازم زحمت میکشیدی واسه حفظ تعادل؟؟؟؟

مریم سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 04:21 ب.ظ

چی می گی نرگس خانوم؟ منو تو که اصن به چشم حاجی نمیایم. نه که می گن هر کی دور شه عزیز می شه، حاجی می ره میاد می گه سارا! اینجوریاس دیگه! ما ی بیچاره هی خودمونو میکشیم ما رو تحویل نمی گیره!
در ضمن! من به عنوان کسی که خواب رو دیده، وجود حاجی رو در اون حوالی تکذیب می کنم! اون کسی که نرگسو نجات داد جوون بود یه تی شرت زرد یقه دار هم تنش بود! سارا جون خیالت راحت خوب کردی تعادلت رو حفظ کردی ‌:)

نرگس سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 08:44 ب.ظ

حاجی به عشق من جوون میشه... اینقدر که تیشرت یقه دار زرد می پوشه شکم قلنبه اش می افته توش دل ما غنج میره=))
بعدشم... حالا تو حتما باید ما رو ضایع کنی..سارا که نیست... بذار یه کم لاف بزنیم :))
در ضمن خیال نکن از سر تقصیراتت میگذرم که نمیای دفاع من..گفته باشم

سارا شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 11:09 ق.ظ

=))

خب خانومها... بذارین همه چیز رو روشن کنیم... نرگس خانوم اولندش که مریم اگه همش آمار می خونه واسه اینه که شمار اون همه بچه ی قد و نیم قد دستش باشه!!! بدونه دخل و خرجشون از کجا می آد، به کجا می ره! خلاصه کنترل جمعیت و اینا دیگه!!!

مریم جان من می دونستم که حاجی اونطرفاس... تعادلم رو حفظ کردم که بهم افتخار کنه... همونجوری که داشت نرگس رو از آب می گرفت خودم لب خونی کردم که داشت می گفت بهت افتخار می کنم سارا :)))) حالا نرگس توی بیداری و بیهوشی شنیده، رفته تو ناخودآگاهش... واسه همینه که هی چپ می ره راست می آد به من افتخار می کنه :)) وگرنه که ایده از حاجی بود :))))))))))

و در آخر هم حاجی ای که تی شرت زرد قناری بپوشه (حالا لابد رو بدی شلوار جین هم تن می کنه) دیگه حاجی بشو نیست... لابد پس فردا هم می خواد رژیم بگیره که شکمش آب شه!... نخواستیم بابا... ارزونی همون نرگس جونش :)))))))

خودم برا دوتامون یه اصلش رو پیدا می کنم مریم جون :دی

نرگس یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 10:34 ب.ظ

اها...احتمالا سارا تو بلاد کفر یه حاج آقا جکی٬ بیل٬ جو...چیزی پیدا کرده دیگه این حاجی ایرونی خودمون با شکمش گنده اش به چشم اش نمیاد :)) ببین تو رو خدا زمونه رو... ای بی وفا..دیگه دوستم نداری؟؟!! حاجی گفت...:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد