im watching you pass me by

چرا همیشه اتفاق های نا خوشایند باید وسط امتحانا بیفتن؟ خل شده م. حتی حوصله ندارم از خودم دفاع کنم ... یاس امروز کلی گیر داد که بریم برف بازی. اما نرفتم. گفت شب با داداشا بریم پس. گفتم تو راضیشون کن من پایم! الکی. می دونستم اونا حس و حال برف بازی شبونه ندارن. من درس نمی خونم ... خل شده م. من نباید آمار ریاضی بیفتم. مردم از بس خوندم و نفهمیدم. بمیری استاد. بمیری! خدایا هر روز یکی بهم انتقاد می کنه. یعنی من اینقدر آدم انتقادبل (قابل انتقاد! بر وزن مثلا درینکبل به معنای قابل آشامیدن!) بودم؟

منتظرم ساعت ۱۱ شه بخوابم. من فردا باید یه حرکتی بکنم. اینجوری نمی شه.

نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس چهارشنبه 19 دی 1386 ساعت 12:23 ق.ظ

بمیری استاد! بمیری؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مریم اینو وقتی مینوشتی چقدر از حرص دندوناتو بهم فشار داری؟؟؟=))

فرهاد پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://http:/www.koocheh-rendan.blogsky.com

بعدها اگه به کسی بخوای آمار یاد بدی تازه متوجه میشی این که چیزی نبود چرا اون زمانها چیز نمی فهمیدم
اما روی هم رفته موافقم بمیری استاد
اصولا آمار درس ........... است!!!!!!!!!!!
تجربه افتادن امار رو دارم


سارا دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 08:16 ق.ظ

در جواب سوال اول باید عرض کنم که اتفاق ناخوشایند باید در زمان ناخوشایند رخ بده و می شه اینجوری نگاه کرد که چه خوب شد در زمان غیر ناخوشایند رخ نداد وگرنه زمان غیر ناخوشایند هم می شد مثل زمان ناخوشایند و این بد است.
در جواب سوال بعدی هم باید عرض کنم که هر آدمی انتقادبل هست و انتقادبیلیتی بستگی به خود آدم نداره و بستگی به منتقد داره که چقدر کوشا و منزجر کننده باشه (ببخشید اگه دارم به کسی فحش می دم!)

اگر بازم سوالی بود من در خدمتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد