دارم فکر می کنم چرا نمی تونم روابط و دوستی هام رو مدیریت کنم؟ این همه آدم هستند که یه عالمه دوست دارن و با همه شون هم اون رابطه ی دلخواهشونو دارن. اما من توی همین چند تا دونه دوست خودم موندم. نمی دونم چرا رابطه هام با همه ی دوستام دائما دچار خزون و بهاره. دائم یاد فلانی می افتم و یادم میاد که خیلی وقته ازش بی خبرم و تا میام رابطه م با اونو درست کنم، رابطه قبلی ها یا در دست احداث هام خراب می شن. نمی دونم انگار قدرت مدیریت کردن چندیدن تا رابطه رو ندارم. در نتیجه به نظر خیلی ها بی معرفت و بی وفا میام ... یکیش همین مریم خانوم روزنه ی خومون! :) نه مریمی؟

.

مثلا آرزو تو الان کجایی؟ ببین آخرین بار تو خواستی همدیگه رو ببینیم که من به هم زدمش به دلیلی که گفتم بهت چرا. حالا می شه منو ببخشی و یه قرار جدید بذاریم؟

.

یکی دیگه شون هم نویسنده س ... خیلی ناراحتم چون می دونم حنام دیگه براش هیچ رنگی نداره ... هزار ساله قراره یکی رو ببرم باهاش آشنا کنم. از اون همه کار که برام کرده ،همین یه دونه کارو ازم خواسته.

.

یعنی اگه بخوم اسم ببرم حالا حالا ها باید بگم ...

.

سارا ... یعنی الان کجایی؟

نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس شنبه 28 مهر 1386 ساعت 09:54 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

سارا الان خونه اشونه عزیز دلم... میریم ازش قول میگیریم قبل رفتن حتما یه پست بفرسته بالا...

مریم چهارشنبه 2 آبان 1386 ساعت 01:10 ب.ظ

مریمی این حرفا رو بی خیال. مهم اینه که همدیگر رو دیدیم و کلی هم خوش گذشت.
کلی خوشحال شدم دیدمتاااااا

حمیدرضا چهارشنبه 2 آبان 1386 ساعت 08:23 ب.ظ http://3noqte

تو میتونی ؟! مگه نه ؟! شوخی می کنی یه موقع هایی ... :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد