تمام.
نظرات 19 + ارسال نظر
نرگس جمعه 21 مهر 1385 ساعت 04:22 ب.ظ

همین؟

سورنا جمعه 21 مهر 1385 ساعت 06:10 ب.ظ

تمام ؟ فکر خوبی یه .... خیلی فکر خوبی یه ... اینجا خودش یه زمانی مفری بود ولی کی گفته از مفر نمی شه به مفر پناه برد ... اصولن راه مسیر خودش هدفه ... مصرع: رسیدیم و رسیدیم کاشکی نمی رسیدیم .... خوش باشی

سارا شنبه 22 مهر 1385 ساعت 06:39 ب.ظ

فعلا چیزی نگیم ببینیم بقیه اش چی می شه... ;)

این قطعه هایی رو دیدی که وسطش یه سکوت چهار ضرب هست؟ یهو همه کف می زنن به خیال اینکه تموم شده؟!!! :))
آی که نوازنده چقدر حرص می خوره... آی که حضار چقدر...!

حالا منظورم نه به نوازنده بود نه به حضار... همینجوری گفتم دور هم باشیم‌!

نرگس شنبه 22 مهر 1385 ساعت 07:48 ب.ظ

من الان بعنوان یکی از حضار دارم ازخنده غش میکنم...سارا فکر کن...نه جان من فکر کن..نوازنده برسه به سکوت...بعد یکی از حضار داد بزنه: همین!!!
:))

نرگس شنبه 22 مهر 1385 ساعت 08:11 ب.ظ

امممم... اینجا نمیذاره ادم زود بعد یه کامنت کامنت دیگه ای بذاره...مریم جان شاید تقاضای بی موقعی باشه اما میشه اینو درست کنی؟؟ آخه یکی مثل من بعد کامنت قبلی بخواد بیاد تاکید کنه که بخدا شوخی بود... چیکار کنه...جو سنگینه...خواستم یه کم از این فشار مضاعف در بیاد.. :پی
من هنوز حرف جدی ای در این زمینه نمیتونم بزنم... نه که نخوام...نمیتونم فعلا...

سارا یکشنبه 23 مهر 1385 ساعت 10:12 ق.ظ

:))

نیست که این بلاگستانمون هم همیشه (و این روزا بیشتر) پتانسیل منفجر شدن رو داره...! هر پستی می تونه پست آخر باشه... حتی پست دو تا پایین تر !!!... اینه که آدم شرطی می شه !

ولی اون «همین» رو اگه اینجوری نگاش کنی خیلی خنده اس ! سوت دو انگشتی انقدر جواب نمی ده...! (نیست که منم بلدم حالا!)

سارا یکشنبه 23 مهر 1385 ساعت 10:21 ق.ظ

اینجا هم که هنوز محدودیت زمانی داره... از همونایی که نرگس گفت...

گفتم یادآوری کنم !

سارا یکشنبه 23 مهر 1385 ساعت 10:27 ق.ظ

درست نشد اینجا؟؟!

سارا یکشنبه 23 مهر 1385 ساعت 10:35 ق.ظ

این محدودیت زمانی کامنت ها که هست ها، آدم یاد اون موقعی می افته که بچه بوده و وسط حرف دو تا بزرگتر می خواسته یه چیز خیلی مهم بگه (خودتون حدس بزنید!) ولی هی می گفتن ساکت باش بچه!!!

در ضمن کشف شد: ۵ دقیقه اس!!!

امضا: یک بیکار !

نرگس یکشنبه 23 مهر 1385 ساعت 12:07 ب.ظ

من نمیدونم این دم اخری خلاقیت سارا چرا اینقدر شکوفا شده... هی واسه هرچیزی یه مصداق خارجی پیدا میکنه... :))

سارا سه‌شنبه 25 مهر 1385 ساعت 08:59 ب.ظ

اینجانب فقط برای اینکه مریم فکر نکنه حالا که نوشته «تمام» دارم شلوغ بازی در می آرم و به قولی دم آخری یادم افتاده، بس می کنم... وگرنه که هنوزم کلی ایده برای کامنتیدن دارم!

گفته باشم !

نرگس سه‌شنبه 25 مهر 1385 ساعت 10:45 ب.ظ

البته سو تعبیر نشه سارا... من که در خلاقیتهای شما که همواره در حال شکوفایی است شکی ندارم و صد البته همیشه حرف خودتون مد نظرم هست که خلاقیتهای دنیا تمامی نداره... منم یه چیزی گفته باشم..کاری ندارم که مریم نوشته تمام ... اما به شخصه دلم برای هرنوع شلوغ کاری تنگ شده..با بهانه یا بی بهانه... :پی حالا من یه پیشنهاد میدم...مریم که دیگه نمینویسه...اما بیا ما اینجا رو بکنیم مکانی برای شلوغ کاری... من به شخصه موافقم... شما هم موافق باش... مریم هم ...اوممم...مریم هم...موافقه دیگه...

سارا چهارشنبه 26 مهر 1385 ساعت 08:32 ب.ظ

ای بابا... از این واضح تر؟! مریم قهره!... خیلی هم خفن قهره !...

من موافقم نرگس جان... ولی رضایت صابخونه شرطه... که یه وقت فردا پس فردا شکایتمون رو نبرن کلانتری!...
البته اگه مریم همچنان قهر موند وبلاگ من هم هست... زیاد رفت و آمد نمی شه توش، دیوارهاش هم اکوستیکه، صاحبش هم راضی راضیه !!! :))

امضا: جمعی از اشرار محله !

مریم پنج‌شنبه 27 مهر 1385 ساعت 09:40 ق.ظ

مریم قهر نیست. اجازه ی ما هم دست شماس. من هم راضی ام!

نرگس پنج‌شنبه 27 مهر 1385 ساعت 02:32 ب.ظ

هیییییییییییی...ساراااااااا...ببین کی اینجاست... خوش اومدی خانوم خانوما ... منزل خودتونه...راستش این مدت که تشریف نداشتید ما شدیم صاحبخونه واسه خودمون..ببخشید یه کم اینجا بهم ریخته است...خب تبعات شلوغ کاریه دیگه :دی

مریم پنج‌شنبه 27 مهر 1385 ساعت 09:28 ب.ظ

والا خانوم ما هنوز تو اون وقت بین مریضی ایم که نمی دونم کدوم ستاره ی شانسی برامون گرفته بود و زیارتتون کردیم. همون ۲ دقیقه.

نرگس جمعه 28 مهر 1385 ساعت 12:22 ق.ظ

خانوم خانوما ...یه دنیا حرفو نمیشه تو دو دقیقه زد..و البته اگر دنیایی زمان هم باشه... تا نخوای که گفته نمیشه... حالا اگه دوست داشته باشی... این دو دقیقه دو روز هم میشه...اگه اون ستاره شانس بزنه مال ما هم بگیره... حالا احوال شما... نمیخوای افتخار نصیب ما کنی این ؛تمام؛‌رو خیلی هم جدی نگیری؟؟؟

یاشار دوشنبه 15 آبان 1385 ساعت 09:47 ب.ظ

هر پایانی یه شروع تازه است فقط این جوری که ما داریم می ریم می ترسم نتونیم واقعا تموم کنیم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 آبان 1385 ساعت 09:56 ب.ظ

درون خلوت ما غیر در نمی گنجد
برو که هر که نه یار من است، بار من است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد