آدما خیلی عجیبن ... خیلی ... باز من تعطیل شدم! گاهی می خوام نباشم ... نه نه ... نه بحث استعفاس ... نه اون غاره ... نه هیچ چیز دیگه. فقط آدم بعضی وقتا می خواد نباشه ... مثلا امروز الکی نرفتم کلاس زبان ... حوصله هم داشتم. اما نرفتم. به من چه خب یک شنبه هم رفتیم استاده نیومد ... مگه ما مسخره ایم!؟ ... امشب صالحه میاد ایران ... فقط ۶ ماهه که رفته ... تنها نیست! یه جنین دو ماهو نیمه هم همراشه ... ! هر چی بهش همه گفتن نیا گوش نکرد ... باید عادت می کرد بعد میومد ... الان که دوباره برگرده باز دپرس می شه ... حالش بده، اونجا هم دکتر نرفته ... اونم برا خودش عالمی داره دیگه ... خوووب لجبازه! فرض کن! امشب صالحه میاد! انگار همین دیروز بود که نوشتم رفت!
من تمام دیشب یعنی از ۱۱ که خوابیدم تا ۷ که بیدار شدم داشتم خواب پسرعمومو می دیدم! همه ش داشتیم با هم حرف می زدیم! راجع به هر چی! عجب خواب هایی! چی خورده بودم؟ یه عالمه کرانچی! همینه دیگه! این پسر عموم همسن منه ... یعنی ۶ ماه بزرگتره! (من اصولا از همه ی هم سن هام ۶ ماه کوچکترم!) سال کنکور رتبه ش از من هزار تا بهتر شد! اما گفت من که امسال نخونده بودم! باشه سال دیگه! سال بعد خوند و شد ۱۵۰۰! الان هم مکانیک می خونه! حالا تو خواب من چی کار می کرد ... نمی دونم!
آهنگای Crazy Frog رو گوش دادین!؟؟
خدایا به من توان بده اتاقم رو مرتب کنم! ... احتمالا بازم بر می گردم! بالاخره جن های بلاگ اسکای هم دل دارن!
اوههه اینقدره من دلم میخواد نباشم...بعضی وقتا هم میخوای باشی اما کسی نیست که تو باهاش باشی... بعضی وقتا هم..حرف زیاد است باز..
اون بچه ی دو ماه و نیمه حتی اگه تو ایران بدنیا بیاد یک هیچ از ماها جلوه ... بخاطر نطفه ای که حاصل تنفس در هوای آزاده .
من که خوب نیستم !!! خــــــــــــــوب !
به من این قدرت رو داد و من اتاقم رو مرتب کردم.
نمی دونم یه چیزم بین بودن ونبودن.
اوه مای گاد