آبجی! یه دل نه صد دل عاشقت شدم به مولا! برگشت نداره ...

آبجی! نمی شه اون روز اول که از جلو قصابی ممد چارچش رد می شدی، اون چادر گلدارتو کنار نزنی و اون چشم لامروت و اون گل و گردن رو نشون ما ندی که ابرام آقا که واسش افت داشت زن تو خونه ش باشه ننه ش رو برفسه خواستگاری پیش ننه ت. به فدای یه موی گندیده ات جون ابرام، آخه لامروت این چش هست که تو داری یا ذغال جکسونه؟ شیش تا شیکم بچه واسه م زائوندی هنوزم چشم دنبالته. برو جون اون کوچیکه که همیشه خدا شلوارش دم فلانجاشه، دو تا شمع نذر سقاخونه ی زیر گذر کن بلکه از حبس خلاص شه و دل ما از این مصیبت درآد. به خدا دنیامون شده آخرت یزید. آخه چه شد که این همه دکون رو رد کردی اومدی جلو قصابی؟ اومدی ابرام رو اسیر خودت کنی؟ ما که اهل زن و زنبیل  نبودیم. اقدس اومد، به ننه م گفتم نه، ننه، ابرام زن بگیر نیس، خوش نداریم غیر مرد کسی تو دست و بال ما باشه. زن جماعت مصیبته. ننه م گفت یعنی منم مصیبتم؟ گفتم نه ننه تو تاج سری، تو سروری. سالی یه سفر می برمت مشهد، دستت رو ماچ می کنم، غلامتم. گفت ننه شیرم رو حلالت نمی کنم تا زن نگیری. اینقده بیخ گوش ما خوند و خوند و خوند که ما شدیم خر، گفتیم ننه، باشه. گفت چه طور دختری بگیرم؟ گفتیم ننه زن دیگه چطور نداره، زن زنه دیگه. مرد نیس که هر کدومش یه دنیا باشه، یکی باشه که خوب بچه بزاد و کاری هم به احوالات آدم نداشته باشه و سور و سات ما رو مهیا کنه. عفت رو آورد، دختر رمضون کله پز، گفتم نه، پری دختر حسن نونوا رو آورد، گفتیم نه، آخه دادششو سه سال پیش کاردی کرده بودیم، خوبیت نداشت فامیل بشیم. صغرا دختر حسن یخی سقای هیئت علی اصغر رو آورد گفتیم نه، حاجیت با خودش گفت اونقدر دست دست می کنیم تا ننه هه خسته شه، بالاخره تو اومدی، ابرام به فدای یه تار موی گندیده ت. آخه این صورته تو داری یا قرص قمر؟ خر شدم ضعیفه، پسره جعلق مزلف نه ورداش نه گذاشت فحش ناموس داد. منم با آچار چرخ زدم تو ملاجشش. عمرا اگه خوب بشه! حالا باهاس حبس بکشیم، پاشو ضعیفه. پاشو برو دو تا شمع نذر سقاخونه کن بلکه قوم و خویش پسره رضایت بدن بیایم سراغ شوما. نوکرتم به مولا.

 ماه عسل پاییزی ... ابراهیم نبوی ... با تلخیص!

نظرات 4 + ارسال نظر
یاشار پنج‌شنبه 13 بهمن 1384 ساعت 08:33 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

کارای ابراهیم نبوی حرف نداره خداییش استاده.


دستت درد نکنه خیلی وقت بود کاراش رو نخونده بودم یعنی دقیقا از انتخابات به بعد.


چی میشد آخه گل آقا خودش رو نمی بست یا این رضا رفیع راضی شه دوباره راش بندازه بازم هر چی طنز نویس کارکاتوریست ۲۰ بیاد بنویسه و بکشه!

نرگس جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 12:06 ق.ظ

اخه آقا ابرام... من که شب و روز کارم شده دم در سقا خونه زار بزنم از چهارده معصوم بخوام آقای خونه ام..سایه سر من و بچه ها رو برگردونه خونه...میدونم...مردی سروری اقایی غیرت سرت میشه...اون مرتیکه که الهی روحش هرجا هست گور به گور بشه که من و بچه هام رو تو این همه نامروتی روزگار بی سایه سر گذاشت یه حرف بی ربط زد..نامربوط بود..غلط کرد زد ولی شما چرا...شما نگفتی من جواب این ته تغاری اتو که هی اقا اقا میکنه تو نبودنت رو چی بدم؟؟؟ واسه دختره خواستگار اومده...هرچی میگم تا آقاش نیاد من هیچی نمیگم...تصمیم گیرنده اول و آخر اقا ابرامه اما مگه حالی اشون میشه...خلاصه که تا شوما نباشی کار ما گیره... (اینجا چادرش رو میکشه رو صورتش گریه میکنه) دی:)))

سارا جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 02:50 ق.ظ

واااااای ! خیلی خدا بود این متن !!! یه جورایی انگار تشنه لات بازی های زیر بازارچه و دم کله پزی بودم (یکی ندونه فکر می کنه بچه شابدوالعظیم ام !!!... البته بد هم نیست ها... چرا که نه !)

تصور کن یه آدم سیبیل از بناگوش در رفته... با کله تاس و چشمای به خون دویده... التماس دخترک ماه رو رو می کنه و الی آخر...

بی خیال... دارم متن رو مزه مزه می کنم !!!
خیــــــــــلی خدا بود !

سورنا جمعه 14 بهمن 1384 ساعت 02:09 ب.ظ

دست مریزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد