من هنوزم پرم از حسرت خوابهای قشنگ . . .

من خوبم ها ... فقط اگر کسی پیدا بشه باهام بیاد یه گوشه ای یه ذره گریه کنیم، خیلی بهتر می شم ...

ب ی   خ ی ا ل


امروز تشریف بردیم انتخاب واحد. می دونستید تو دانشکده ی ما نباید روزانه ها کلاسای شبانه ها رو بگیرن؟ من نمی دونستم! دو تا درس صبح نوشتم، سه تا عصر. یعنی سه تاش می شد تو گروه شبانه ها ... دکتر نعمت اللهی هم امضا نمی کرد ... می گفت گروه خودتونو پر کنین ... تو مغزشم نمی رفت که نمی خوام روزای فرد بیام. نمی رفت دیگه ... من قیافه مو داغون کردم و با حال زار ازش خواهش کردم. امضا کرد. اما نینا قاطی کرد، که یعنی چی مگه ما نباید انتخاب کنیم؟ و ، و ، و  .... برای اونو امضا نکرد ... بعدشم رفت گفت بعد از ناهار بیان بقیه ... نینا که اصلا روزای فرد نمی تونه بیاد. سرکاره. (ورزشکار بید بچه م ... مربی ایروبیکه. مربی ژیمناستیک نی نی کوچولوهام هست!( برگه ی نینا رو گرفتم و از ساختمون قدیمی تا دفترش دنبالش راه رفتم و هی گفتم و گفتم و گفتم بلکه امضاش کنه بره ... اما خب! قبول نکرد ... دم دفترش هم که رسیدیم گفت از اینجا جلوتر نیا ! !

یه هو دیدم نینا زنگ می زنه که من جلوی درم. دارم می رم خونه. خودت ببین چی می شه. اگرم نشد بی خیال!!!!!!!! کی بود می گفت دوستاتم مثل خودت قاطی اند؟؟؟!!! اومدم دادوبیداد کنم که نینای دیونه وایسا ببینم حالمو به هم می زنی با این خل بازیات! که یه هو یادم افتاد که اگر به جای نینا این اتفاق برای من رخ داده بود، اون زنگه رو هم نمی زدم! صاف می رفتم بیرون! و خنده م گرفت ! ! رفتم دنبالش و یه ساعت مغزشو خوردم که وایسا بچه ببینم و اگر نشد اینو بگیر و اونو بگیر!

رضا رو می شناسین؟! نه نمی شناسین! استاد حل تمرین روشهای ما بود این ترم ... minitab هم یادمون داد. سر کلاسش همه ی بچه ها رو به اسم صدا می کرد. و گفته بود ما هم بهش بگیم رضا! مغزیه برا خودش! کلاس جالبی داشت! آدم دوست داشت همه ی حل تمرینا رو بره! حالا اون وسط رضا اومده، نینا براش توضیح داد که مشروط شده و از همین ۱۴ واحد هم ۱۰ تاشو می دن و کاش تو بری بگی به دکتر نعمت اللهی که ۴ واحد دیگه رو هم بده! رضای نامرد (!!) هم به جای کمک، برگشته می گه: نینا! تو با این وضع لیسانستو نمی گیریا! ای خدااااااااااااااااااا!

آخرش دکتر امضاش کرد ...


ب ی    خ ی ا ل  ...

پ.ن۱: ببینم! من جز شرح روزانه، حرف دیگه ای ندارم؟ (کپی رایت از سارا!)

پ.ن۲: کپی رایت عنوان هم ...  از دوست شاعرمون ... با اجازه ...

نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس چهارشنبه 12 بهمن 1384 ساعت 12:48 ق.ظ

من جای تو بودم اونجا که استاد گفت از اینجا جلوتر نیا از خنده مرده بودم...ای خدااااا یاد انتخاب واحدای لیسانس که می افتم همونقدر عزا میگیرم که تو روزش میگرفت... انتخاب واحد فوق رویهم ده دقیقه هم نشد...بیمزه بود

حسین چهارشنبه 12 بهمن 1384 ساعت 01:52 ق.ظ http://0-1-2.blogfa.com

بی خیال ... !

سارا چهارشنبه 12 بهمن 1384 ساعت 05:12 ق.ظ

بوزید ای بادهای سهمگین... و ای تندر های خشمگین !!!

الان یادم افتاد که حذف و اضافه این ترم، آخرین حذف و اضافه خواهد بود... اونم که اصلا مزه نمی ده... چون باید برم آموزش مثل این بچه سوسول ها واحدهایی رو که می خوام رو برگه بنویسم اونها هم امضا کنن...

- الان از اینکه زندگی تیپ دانشجویی ام داره تموم می شه چه احساسی دارم؟...
- هیچی...
- چرا...؟
- <با خشم و کمی حالت تدافعی> چطور مگه؟؟؟
- ...

:) شاد باشی

یاشار چهارشنبه 12 بهمن 1384 ساعت 09:32 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

اگه جدا پایه خواستی اینجام که منم سخت محتاجم.


داره از این پسره خوشم میاد.


مریم پنج‌شنبه 13 بهمن 1384 ساعت 01:09 ق.ظ

از کدوم پسره یاشار؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد