شقایق، دوستی که حذف شد

تازگی ها فهمیدم که یه بیماری مادر زادی داره که الان نشون داده. مربوط به دریچه ی قلبش... چند روز پیش هم آرزو حال مامانشو که توی آی سی یو ئه از من می پرسید.... فقط نگاش کردم....گفتم نمی دونستم. به روش نیار....

عقلم می گه یه زنگ خشک و خالی بزن. نمی میری که. اما دلم هی اون سردرد ها و اعصاب خوردیایی که تو این سن واقعا جزو بعیداته یادم میاره....اون همه حرص و جوش... اون همه توجیه برای کارای نکرده....با یه عالمه چیزایی  که... .. ... .

آره. این دل سنگم نمی ذاره. نمی خواد.

به این جور آدما می گن «کینه ای» ؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس جمعه 23 دی 1384 ساعت 02:30 ب.ظ

نفهمیدم قضیه چیه دقیقا اما هر چی که هست این مواقع بد نیست ادم خودش رو بذاره جای دیگران...اگه خدایی نکرده تو بودی جای اون و خیلی هم بدی کرده بودی (بر فرض محال ) اگه مریمی بهت زنگ میزد چه حالی بهت دست میداد؟؟؟؟ میدونی مریم بعضی وقتها شرمنده کردن دیگران بیشتر از کینه توزی بهشون چیز یاد میده البته گاهی

سارا شنبه 24 دی 1384 ساعت 04:41 ب.ظ

امممممممم... راستش رو بخوای، به نظرم ارزشش رو نداره...
نمی دونم به این جور آدما می گن کینه ای یا نه... اگه می گن بذار بگن اگه نمی گن هم بذار نگن... با حرف بقیه چیزی عوض نمی شه...
ولی تو گوشی رو بردار و یه زنگ بزن... می ارزه ها... به جان خودم !

یاشار دوشنبه 26 دی 1384 ساعت 09:29 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

می دونتی یکی از بچه هامون پشت سرم چیزایی گفته بود که هنوزم که هنوزه نمی خوام ببینمش ولی حال باباش که بد شد بهش یه زنگ زدم حال باباش رو پرسیدم و الان هنوزم نمی خوام ببینمش.
به نظرم توه م همین کار رو بکن چون انسان یه وجدان گندست نذار بعدش دردت بیاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد